غرب و تمدن آن، با تاریخی طولانی و پیچیده، همواره خود را به عنوان مرکز توسعه و پیشرفت معرفی کرده است. این تمدن، که ریشه در اندیشههای رنسانس، روشنگری و انقلاب صنعتی دارد، بر اصولی چون آزادی فردی، دموکراسی و پیشرفت علمی تأکید دارد. اما این پیشرفتها گاهی با نادیده گرفتن فرهنگها، ارزشها و تمدنهای دیگر همراه بوده است.
در طول قرون، غرب به دنبال توسعه و گسترش نفوذ خود بوده و در این مسیر، بسیاری از فرهنگها و جوامع را تحت تأثیر قرار داده است. این تأثیرگذاری، که گاهی اوقات به صورت استعماری و امپریالیستی بوده، باعث شده تا صدای “دیگری” کمتر شنیده شود یا به کلی نادیده گرفته شود.
“دیگری” در این متن به کسانی اشاره دارد که فرهنگ، ارزشها و تاریخشان با این تمدن متفاوت است. این تفاوتها نه تنها در زمینههای فرهنگی و اجتماعی، بلکه در زمینههای سیاسی و اقتصادی نیز خود را نشان میدهند. این تمدن ، با تکیه بر ایدئولوژیهای خود، اغلب این تفاوتها را نادیده گرفته و به جای آن، مدلهای خود را به عنوان الگویی جهانی ترویج کرده است.
این رویکرد، که گاهی به “اوروسنتریسم” یا “غربمحوری” معروف است، به این معناست که این تمدن خود را معیار و مرجع همه چیز میداند و فرهنگهای دیگر را از منظر خود ارزیابی میکند. این دیدگاه، نه تنها به نادیده گرفتن و تحقیر فرهنگهای غیرغربی منجر شده، بلکه باعث شده تا این فرهنگها در معرض خطر از دست دادن هویت و اصالت خود قرار گیرند.
در عصر جهانیشدن، این مسئله به چالشی بزرگ تبدیل شده است. جهانیشدن، که به نوعی تحت سلطه فرهنگ و اقتصاد غرب است، فرصتهایی برای تبادل فرهنگی و اقتصادی فراهم کرده، اما در عین حال، تهدیدی برای حفظ تنوع فرهنگی و ارزشهای بومی به شمار میرود.
برای مقابله با این چالش، بسیاری از جوامع و فرهنگها تلاش کردهاند تا صدای خود را بلندتر کنند و هویت فرهنگی خود را حفظ کنند. لازمه این مهم مقاومت در برابر فرهنگسازی این تمدن است.
تمدن غرب؛ فراتر از جغرافیا
باید توجه داشت که وقتی از غرب سخن گفته میشود، مقصود جغرافیای این کره خاکی نیست؛ بلکه مقصود جریانی از تفکر است که ویژگیهای خاص خودش را دارد. به همین دلیل برخی از کشورها که در شرق جهان قرار دارند نیز، در زمره تمدن مغرب زمین به حساب میآیند و خود را مبتنی بر شاخصهها و شعارهای این تمدن تنظیم کردهاند.
همچنین کشورهایی در مغرب جهان هستند که ایده و تفکراتی برخلاف تمدن غربی دارند و خود را بر اساس شاخصههایی دیگر وفق دادهاند. بر
بر این اساس، وقتی سخن از مغرب یا شرق به میان میآید، مقصود بیش از یک موقعیت جغرافیایی است. منظور از تمدن غرب، مجموعهای از ایدهها، ارزشها و شاخصههایی است که در طول تاریخ شکل گرفته و توسعه یافتهاند. این شاخصهها شامل آزادی فردی، خودمحوری، به حاشیه راندن دین (سکولاریسم) و… است.
برونداد این ایدهها مخصوصا خودمحوری امانیستی این تمدن و نیز آزادی فردی، رشد و گسترده شدن سلطهگری و جنایت است. همان چیزی که بشریت در طول تاریخ خود از آن رنج برده است؛ رنجی ناشی از استعمار، استثمار و ظلم.
اسرائیل نمایشگری از تمدن غرب
اگرچه تمدن غرب نقاط قوت و مثبت زیادی در خود دارد و توانسته رشد تکنولوژی و فناوی و صنعت را برای بشر به ارمغان آورد ولی بنیانهای فکری و فلسفی آن با چالشهای فراوانی از سوی متفکران مواجه است.
اگرچه عموم مردم تنها به رشد تکنولوژی و صنعتی در این کشورها مینگرند ولی آنچه ذهن متفکران و اندیشمندان را به خود مشغول ساخته است، بیشتر بنیانهای فکری و فلسفی تمدن غرب است؛ بنیانهایی از قبیل آزادی فردی و خود محوری که نتیجهاش سلطهگری است.
نمونه بارز این امر، حمله اسرائیل به غزه در اکتبر 2024 است؛ حملهای که نمادی از همین خودبرتربینی و خودمحوری چنین تمدنی است. حملهای که با حمایت تمدن مغرب زمین انجام شد و در عمل منجر به نسلکشی، تخریب، قتل زنان و کودکان و دیگر فجایعی شد که بشریت را شرمنده خود ساخته است.
بدین جهت اندیشمندان و متفکران مختلفی در سطح جهان، مردم را متوجه این کردند که خاصیت این تمدن، خودبرتربینی و خودمحوری است. این قطعه تصویری نمونهای از توضیحات دکتر بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه دانشگاههای ایران است که در طی مطالعات گوناگون، این ویژگی تمدن غربی را توصیف میکند.
_________________________________________