چرا انسان در زندگی خود مشکلات متعددی را تجربه میکند؟ چرا با اینکه انسان رابطه خود را با خدای خودش خوب میکند اما بازهم دچار مشکلات و رنجها میشود؟ مگر نه این است که انسانهای خوب نباید اسیر رنج و درد باشند؟
مشکلات و بلایا جزء لاینفک زندگی بشر در این جهان هستند. دلیل اختصاص دشوارترین و بیشترین بلاها برای مقربترین انسانها کارکرد و آثار مثبت مصائب در سیر تکامل آدمی است. بین مصیبت و کمال رابطۀ علّی و معلولی وجود دارد.
مشکلات و خوبیها
سختیها مادر خوبیهایند و قرآن در بیان تلازم سختی و آسایش میفرماید: ﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً٭ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا﴾.[1] در این آیات بعد از سختی آسانی نیست بلکه در دل سختی، آسانی است.
شایان ذکر است که پس از بیان این قاعدۀ کلی، خطمشی آینده نیز بر این اساس است: ﴿فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ٭ وَإِلى رَبِّكَ فَارْغَب﴾،[2] یعنی چون آسانی در دل سختی قرار داده شده است، پس هرگاه آدمی فراغت یافت باید خود را دیگربار به زحمت بیندازد و کوشش را از سر بگیرد.
این خصوصیت مربوط به موجودات زنده و بهویژه انسان است که برایشان سختیها و گرفتاریها مقدمۀ کمال و پیشرفت است. در حقیقت، مصیبتها و شدائد برای تکامل بشر ضرورت دارند.[3]
قرآن در جای دیگر میفرماید: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی كَبَدٍ﴾.[4] تضاد و کشمکش شلاق تکامل است و موجودات با این شلاق راهشان را بهسوی کمال میپیمایند.
خداوند در تربیت و پرورش جان انسانها دو برنامۀ تشریعی و تکوینی دارد و در هر برنامه سختیها را گنجانده است. او در برنامۀ تشریعی عبادات را واجب کرده و در برنامۀ تکوینی مصائبی چون فقر و ترس و تلفات مالی و جانی را قرار داده است.
مشکلات؛ پرورشدهنده انسان
امیرمؤمنان (ع) در نامۀ خود به عثمانبنحنیف این قانون را یادآور شدهاند که در ناز و نعمت زیستن و از سختیها دوری گزیدن موجب ضعف و ناتوانی است و برعکس، زندگی در شرایط دشوار و ناهموار آدمی را توانمند میسازد و جوهر هستیاش را صیقل میدهد:
«ألا وإنّ الشجرة البریّة أصلب عوداً والرّواتع الخضرة أرقّ جلوداً والنابتات العَذِیة أقوی وقوداً وأبطأ خموداً؛[5] آگاه باشید، درختان بیابانی چوبشان سختتر، و درختان کنارۀ جویبار پوستشان نازکتر، و درختان صحرایی که با باران سیراب میشوند آتش چوبشان شعلهورتر و پردوامتر است».
از نظر قرآن کریم استقامتکنندگان در سختیها شایان مژدهاند: ﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَراتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرینَ﴾.[6] در روایات پیشگفته نیز بلا و سختی لطفی ویژه به نیکان است که سیمای قهر دارد.
سختی و گرفتاری، هم تربیتکنندۀ فرد است و هم بیدارکنندۀ ملتها. در حقیقت، اکسیر حیات دو چیز است: عشق و بلا. ملتهایی که در دامان سختیها و شدائد پرورش مییابند نیرومند و بااراده میگردند، درحالیکه راحتطلبان و نازپروردگان رو به زوال و افول میروند.
با این حال، از این نکته نباید غفلت کرد که مصائب زمانی نعمتاند که انسان از آنها بهرهبرداری کند و با صبر و استقامت روحش را کمال بخشد. عبرتگرفتن، پیبردن به کاستیها و نقائص و… از جمله مواردی است که انسان بایستی پس از مواجهه با مشکلات آنها را به دست آورد.
اگر انسان بدون عبرتگرفتن و شناخت پیدا کردن، تنها و تنها از سختیها بگریزد و شکوه سر دهد سختیها برایش بلایند. این سختیها نه تنها مایه رشد و شکوفایی او نیستند بلکه او را از تکامل باز داشته و عملا برای او نقمت محسوب میشوند.
نعمت بودن نعمت و نقمت بودن نقمت بستگی به عکسالعمل انسان در برابر آن دارد که صابر باشد یا سستعنصر و بیاراده. ازاینرو، نعمت و بلا هردو نسبیاند.
چیزی را واقعاً باید بلا نامید که عقوبت معنوی الهی باشد، یعنی آثار بد عمل انسان، زیرا اولاً معلول اراده و اختیار انساناند، و ثانیاً مقدمۀ خیر و کمال نیستند. برای مثال، سنگدلی بهراستی بلاست، چنانکه در روایت میخوانیم:[7]
«ما ضرب عبد بعقوبة أعظم من قسوة القلب؛[8] بنده به عقوبتی بزرگتر از قساوت قلب مجازات نشد».
_____________________________________________
برگرفته از کتاب شبهه پژوهی قرآنی (دفتر اول)