پرسش

تناقض قرآن در نکوهش و ستایش انسان؟!

چرا در قرآن کریم، انسان که مخلوق خداست نکوهش شده است؟ این در حالی است که در برخی آیات دیگر، انسان را ستوده است. آیا نکوهش و ستایش انسان در قرآن، تناقض نیست؟

چکیده پاسخ
ستایش‌هایی که در حق انسان در قرآن کریم بیان شده است، به طبع اوّلی انسان[14] یا انسان کمال‌یافته است، و نکوهش‌ها در حق کسی است که غرایز سرکش خود را مهار نکرده و خوی ثانوی منفی در خود ایجاد کرده است. از اینرو نمی‌توان ستایش‌ها و نکوهش‌های قرآن در حق انسان را تناقض دانست چراکه هر کدام از این جملات ناظر به یک بُعد از وجود انسان هستند
پاسخ کامل

نکوهش و ستایش انسان در قرآن تناقض و پارادوکس نیست. اینکه قرآن انسان را می‌نکوهد و از سویی، خلقتش را می‌ستاید، بدان جهت است که به دلیل ساختار آفرینش و فطرت پاک آدمی ستوده شده و بر دیگر موجودات فضیلت یافته و مسجود فرشتگان و جانشین خدا در زمین قرار گرفته است:

﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویم‏[1] ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لایَعْلَمُونَ﴾،[2] ﴿فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾،[3] ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ… فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً﴾،[4] ﴿وَإِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِـآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ﴾.[5]

از دیگر سو، انسان با اوصافی چون ظلوم، جهول و کفور نکوهش شده و گاه پست‌تر از حیوانات معرفی گردیده است:

﴿إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ﴾،[6] ﴿وَكانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً﴾،[7] ﴿وَكانَ الْإِنْسانُ كَفُوراً﴾،[8] ﴿وَكانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً﴾،[9] ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ﴾،[10] ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ﴾.[11]

سلامت قرآن از تناقض؛ تناقض قرآن در ستایش و نکوهش انسان

علت این دوگانگی در تعابیر قرآنی آن است که انسان موجودی تک بُعدی و یک‌سویه نیست. آدمی همانطور که از غرایزی برخوردار است که خواسته‌های مادی او را تأمین می‌کند، از فطرت پاک و خداجویی بهره‌مند است تا او را به قله‌های کمال برساند.

البته اساس وجود این غرایز برای انسان ضروری و نعمتی از جانب خداوند محسوب می‌شود؛ لکن طبیعت سرکش غرایز همواره بایستی توسط قوه عاقله مدیریت و کنترل شود.

 

غرایز نعمت الهی هستند

به عنوان مثال علامه طباطبایی در سخنی استوار نسبت به غریزه حرص می‌گوید:

«حرص شدیدی که جزء خلقت انسان است، حرص بر همه‌چیز نیست بلکه صرفاً حرص بر امور خیر و نافع است. … شدت حرص که از فروع حب ذات و جزء خلقت انسان است، به‌خودیِ‌خود مذموم نیست، زیرا وسیله‌ای است که انسان را در رسیدن به کمال وجودی‌اش برمی‌انگیزد.

این وسیله زمانی رذیلت‌زاست که آدمی آن را بد تدبیر کند و در امور شایسته و ناشایست و به‌حق و به‌ناحق به‌کار گیرد، مانند دیگر صفات نفسانی که اگر در حد اعتدال قرار گیرد باارزش است و اگر به افراط و تفریط گراید رذیلت است.

آدمی از آغاز تولد و دوران کودکی به مقتضای غرایزش پیوسته در پی چیزهایی است که به آن تمایل دارد… . چون بالغ شود، به نیروی عقل نیز مجهز می‌شود و اگر طبق آن عمل کند، حرص شدیدش متوجه اموری می‌گردد که واقعاً برایش سود دارد و این خود صفت کمال برای اوست. اما اگر از عقل و فطرت روی گرداند و از هوای نفس پیروی کند و در حرص‌ورزی حدی نشناسد، نعمت را به نقمت تبدیل می‌کند و غریزه‌ای را که خداوند وسیلۀ نیل او به سعادت قرار داده است، به وسیلۀ شقاوت و هلاکت مبدل می‌سازد.

بنابراین، هیچ اشکالی نیست که هلع به خلقت انسان نسبت داده شود، بااینکه سیاق سخن سیاق مذمت است، و خداوند نیز فرمود: ﴿الَّذی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَه‏﴾،[12]‏ زیرا مذمت از ناحیۀ سوء‌تدبیر آدمی است نه از ناحیۀ خداوند، چنان‌که دیگر نعمت‌های الهی نیز با سوء‌اختیار آدمی تبدیل به نقمت می‌شوند».[13]

این سخن نه تنها درباره حرص بلکه درباره همه گرایش‌های مادی و دنیوی انسان صادق است. تمامی غرایز و خواسته‌های مادی انسان، نعمتی الهی هستند که برای تکامل انسان ضروی است.

اگر قوه غضب نباشد، آدمی هیچ گاه قاطعیت و جدیت نخواهد داشت. اگر حبّ غریزی مادر به فرزندان نباشد، هیچ‌گاه فرزندان به سلامتی به رشد جسمی و روحی نمی‌رسند. از اینرو غرایز نعمت‌های خداوند هستند که در جای خود خیر و نیکو می‌باشند ولی اگر از تدبیر قوه عاقله خارج شوند، به نقمت و رذیله‌های اخلاقی تبدیل می‌شوند.

 

غریزه و عقل انسانی

در حقیقت مهم‌ترین نکته در تکامل آدمی آن است که اگر غرایز تحت مدیریت عقل قرار نگیرند، سرکش شده و موجب خسارت‌های متعددی به انسان و اطرافیان او می‌شوند.

به عنوان مثال طبیعت و غریزه منفعت‌طلبی انسان تا زمانی که تحت تدبیر عقل باشد، شخص را از مسیر عدالت خارج نمی‌کند چراکه عقل به نیکویی عدالت باور دارد و فطرت انسانی عدالت‌خواه است؛ ولی اگر منفعت‌طلبی به سوی سرکشی و طغیان برود، باعث می‌شود فرد به ظلم و جنایت آلوده گردد.

 

قرآن تناقض ندارد

بر این اساس ستایش‌هایی که در حق انسان در قرآن کریم بیان شده است، به طبع اوّلی انسان[14] یا انسان کمال‌یافته است، و نکوهش‌ها در حق کسی است که غرایز سرکش خود را مهار نکرده و خوی ثانوی منفی در خود ایجاد کرده است.

از اینرو نمی‌توان ستایش‌ها و نکوهش‌های قرآن در حق انسان را تناقض دانست چراکه هر کدام از این جملات ناظر به یک بُعد از وجود انسان هستند؛ همانگونه که این دو جمله که «پسر من از نظر فنی توانمند است ولی در آشپزی مهارتی ندارد» تناقض محسوب نمی‌شود و هر کدام از جهتی است؛ ستایش و نکوهش انسان در قرآن نیز هر یک از یک جهت است و موجب تناقض نیست.

___________________________________

با اقتباس از کتاب شبهه پژوهی قرآنی (دفتر اول)

پیمایش به بالا