اصطلاح پلورالیسم از واژه لاتین Ploralis به معنای گرایش به کثرت گرفته شده و به عناوینی چون اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اخلاقی، معرفتی و از جمله دینی اضافه میشود.
هیک و پلورالیسم دینی
پلورالیسم دینی را معمولا با نام جان هیک میشناسند. (برای مطالعه بیشتر نسبت به تفاوت پلورالیسمِ جان هیک با دیگر اندیشمندان و نیز نسبت نظریه وی با نسبیت به اینجا مراجعه کنید)
پلورالیسم دینیِ او چند مرحله را طی میکند. البته نسبت به تعداد این مراحل بین اندیشمندان اختلاف نظر وجود دارد ولی به صورت کلی میتوان چند مرحله ذیل را نام برد:
مرحله نخست: پلورالیسم برای مبارزه با نژاد پرستی
وی در دهة 1970 برای مبارزه با نژادپرستی ایدههای پلورالیستی را دنبال میکند.
مرحله دوم: پلورالیسم به معنای گشادهرویی با پیروان ادیان
وی پس از مبارزه با نژاد پرستی، در نگاشتههای خود به به دنبال نوعی گشادهرویی با پیروان باورهای دینی دیگر از جمله اسلام، بودیسم، هندویسم، و یهود است.
مرحله سوم: پلورالیسم نجات
او پس از مرحله دوم به این باور میرسد که جریانهای عظیم حیات و تفکر دینی، به عنوان جریانهای مستقلی قلمداد شوند که همگی دارای ارزش میباشند و هر کدام زمینه رستگاری را فراهم میکنند.
وی برای اثبات کثرتگرایی نجات گامهای ذیل را برداشت:
نخست: نمادین و مجازی یا اساطیری دانستن برخی از باورهای بنیادین ادیان. به عنوان مثال او باورهای بنیادین مسیحیت مثل اعتقاد به حلول یا تجسد لاهوت در ناسوت و حلول خداوند در عیسی مسیح(ع) را به نوعی بیانی اساطیری میداند؛ بیانی که لزوما به معنای بیان یک واقعیت نیست.
هیک، از تحقیقات و مطالعات تاریخی استفاده میکند تا ثابت کند که این عقیدهها ساختة کلیسا است. به عنوان مثال مقاله او با عنوان «اسطورة حلول خداوند» و نیز مقالهای در نقد اعتقادنامه سال 1346 در همین راستاست. او در این مقالات آفرینش جهان در شش روز، تقدیر ازلی بسیاری از مردم جهت ورود به آتش جهنم، جنبة وحیانی صورت ملفوظ کتاب مقدس و تولد عیسی مسیح از مادر باکره را مورد تردید قرار داد
دوم: جان هیک در عین رویکرد سلبی و انتقادی در برابر کلیسا، با طبیعتگرایان و مخالفان ادیان نیز مبارزه کرد. طبیعیگرایی دینی, دیدگاهی است که تمام باورهای دینی و ادیان را نادرست میپندارد. فیلسوفان طبیعتگرایی چون فویرباخ، مارکس، فروید و دورکیم چنین ایدههایی دارند.
در واقع او با این دو مبنا دین را دارای حقیقت میداند ولی معتقد است همه ادیان میتوانند موجب نجاست شوند.
در حقیقت وی در این مرحله پلورالیسم را در برابر انحصارگرایی و شمولگرایی قرار میدهد و بر اساس آن کثرتگرایی نجات را مطرح میکند.
انحصارگرایی، نجات یا آزادی انسان را منحصر به سنت دینی خاص و گروه خاص میداند و دیگران را از آن محروم میسازد. این نگرش در مسیحیت براساس پیشگمانهای است که انسان را در گناه اولیه آدم شریک میداند و یگانه راه مغفرت را قربانی عیسی معرفی میکند. در واقع هیک، این پاسخ را نمیپذیرد؛ زیرا او غایت دین را تبدیل روحیه انسانی از خودمحوری به خدامحوری میداند. نتیجه این دیدگاه آن است که نجات در حصار یکی از سنتهای دینی بشر نخواهد بود.
شمولگرایی مسیحی نیزگرایشی است که منافع ایثار عیسی را به پیروان شناخته محدود شده نمیکند؛ بلکه منشأ پوشش تمام گناهان بشر میشود حتی آنان که عیسی مسیح را نشناختهاند در معرض لطف و رحمت الاهیاند؛ پس شمولگرایی دینی معتقد است که متدینان به ادیان دیگر نیز از برکت رحمت و مغفرت الاهی در معرض نجات قرار میگیرند.
اما کثرتگرایی نجات که ایده هیک است، نجات و رستگاری را محصول همة سنتهای بزرگ دینی میداند. راه و شیوه نجات و رستگاری به صورت واحد وجود ندارد؛ بلکه راههای متکثری برای رسیدن به نجات وجود دارد. او معتقد است تحویل و تبدیل وجود انسانی از حالت خودمحوری به خدامحوری به طرق گوناگون درون همة سنتهای دینی بزرگ عالم صورت میگیرد.
مرحله چهارم: پلورالیسم در حقانیت
وی در این مرحله از گشادهرویی با پیروان ادیان، مبارزه ضد نژادپرستی، اهل نجات و رستگاری دانستن جریانهای عظیم حیات و تفکر دینی، نمادین و مجازی دانستن پارهای از باورهای مسیحیت و نفی طبیعیتگرایان فراتر رفته و رویکرد معرفتشناختی را درباره ادیان باز میکند و با این سؤال مواجه میشود که کدامیک از ادیان پیشگفته، دین حقیقی است. او سپس به این میپردازد که هر یک از پیروان ادیان، درباره حقیقت خداوند و شیوه نجات و رستگاری سخنانی دارند. هر یک از آنها نیز فقط طریق خود را برای سعادت ابدی مطمئن میداند.
هیک، اینگونه پرسشها را که آیا مسیحیت بر حق است یا اسلام، انحراف جدیدی میداند که محصول عصر روشنگری است. او باور دارد که آنچه ما از مسیحیت، اسلام، هندو، بودا و غیره میشناسیم، کنش و واکنش پیچیدة عوامل دینی و غیردینی تحول و تکامل یافته است. پس نمیتوان به واقع از درستی و نادرستی یک دین سخن گفت؛ زیرا ادیان به معنای جریانهای دینی ـ فرهنگی مشخص و متمایز درون تاریخ انسانی، بازتاب تنوعات انواع انسانی و صورتهای اندیشه هستند.
نقد و بررسی دیدگاه هیک
پلورالیسمِ هیک از جهات مختلفی قابل نقد است. اگرچه مراحل نخست نظریه وی یعنی مبارزه با نژادپرستی، گشادهرویی با صاحبان ادیان و نیز مبارزه با طبیعتگرایی مورد تأیید و ستایش است ولی نمیتوان از اینها پلورالیسم نجات یا حقانیت را نتیجه گرفت.
نقد نخست
در واقع ایده هیک برای نجات پیروان همه ادیان و س
پس حقانیت همه ادیان، گرفتار تناقضات جدی است. اینکه از جهتی مسئله حقانیت دین را پرسشی انحرافی دانسته و ادیان گوناگون چون مسیحیت، اسلام، هندو، بودا و غیره را محصول کنش و واکنش پیچیدة عوامل دینی و غیر دینی میداند ولی از طرف دیگر، با ادعای پلورالیسم دینی میخواهد حقانیت تمام ادیان را ثابت کند. بالاخره یا باید گفت مسئله حقانیت در ادیان مسئله جدی نیست و اساساً نباید مطرح شود، یا اینکه اگر قرار است، همگی حق باشند پس دیگر نمیتوان ادیان را محصول کنشگری بشری دانست.
نقد دوم
همچنین جان هیک برای اثبات دیدگاه خود به تسامح و همدلی ادیان با یکدیگر اشاره میکند. از نگاه او اعتقادات و باورهای ادیان هندویی، یهودی، بودایی، اسلام و مسیحیت با یکدیگر همدل هستند. برای نمونه، اسلام، دین خود را دربردارندة پیامهای وحیانی پیش از خود و کاملکنندة آنها میداند و ادیان دیگر ابراهیمی را به رسمیت میشناسند که نشان از همدلی او با دیگر ادیان ابراهیمی است.
لکن این استدلال که مبتنی بر رویکردی درون دینی و بررسی گزارههای خود ادیان است، بسیار ضعیفتر از آن است که بتواند کثرتگرایی دینی را ثابت کند؛ زیرا تسامح و همدلی با ادیان دیگر نه مبتنی و نه ملازم با حقانیت دانستن دیگر ادیان است. به عبارت دیگر اشکالی ندارد که یک دین خود را حق میداند ولی دیگر ادیان را دچار انحراف از حقیقت نیز بداند؛ در عین حال به سبب آنکه منشأ اولیه آن ادیان الهی است، با آنها همدلی داشته باشد. در این صورت همدلی با دیگر ادیان به معنای پلورالیسم و کثرتگرایی دینی نیست.
نقد سوم
وی مکرر از سنتهای بزرگ دینی عالم یاد میکند و سنتهای دینی کوچکتر و نهضتهای جدید و باورهای سکولار مانند مارکسیسم، مائوئیسم و اُمانیسم را نام نمیبرد؛ در حالی که ادله بر اثبات پلورالیسم دینی همه سنتهای بزرگ و کوچک و حتی شیطانپرستی و گاوپرستی و آتشپرستی را هم شامل میشود و نمیتوان ادلّه پیشگفته را به سنتهای بزرگ دینی منحصر ساخت. به عبارت دیگر با همان ملاکی که قرار است همه ادیان در حقانیت برابر باشند، میتوان غیرادیان الهی را نیز حق دانست.
نقد چهارم
وی ملاک و مبنای حقیقت دین و حقانیت را تحوّل انسان از خودمحوری به حقیقتمحوری قلمداد میکند؛ اما نشان نمیدهد که به چه دلیل، این تحوّل، ملاک حقیقت دینی میداند و اینکه چگونه میتوان این تحوّل را در انسانهای مدعی ادیان کشف کرد؟ به عبارت دیگر، تئوری کثرتگرایی دینی تنها یک ایده است که از سوی هیک مطرح شده است ولی دلیل چندانی برای اثبات آن وجود ندارد. نمیتوان بدون توجه به ادعای خود ادیان سخن از تکثر حقیقت آنها یا نجات همه پیروان آنها گفت.
نقد پنجم
مهمترین نقد به پلورالیسمِ حقانیت آن است که اگر قرار باشد
همه ادیان حق باشند، پس یعنی همه ادیان در گزارههای بنیادین و اصول خود باید صادق باشند. نتیجه این امر گونهای از تناقض است زیرا قطعا باورهای بنیادین ادیان موجود با یکدیگر سازگار نیستند. نمیتوان در عین حال سخن از حقانیت اسلام به میان آورد که آموزه حلول و تجسد را انکار میکند و در عین حال از مسیحیت دفاع کرد که این آموزه را میپذیرد.
آری، اگر این آموزهها را اسطورهای بدانیم میتوانیم بین همه آنها جمع کنیم ولی در این حالت هر دو دین و آموزههای آنها را منطبق بر واقع ندانستیم نه اینکه هر دو را حق و صادق بدانیم.
آری ممکن است بسیاری از پیروان ادیان به سبب فضای رسانهای یا عوامل دیگر ندای یک دین خاص مثل اسلام را نشنیده باشند که در این صورت معذور خواهند بود و میتوانند نجات یابند ولی کسی که چنین نیست و با این حال ایمان به دین حق نیاورده است، چگونه میتواند نجات یابد؟ بر این اساس دیدگاه هیک در پلورالیسم نجات و پلورالیسم حقانیت دچار اشکالات جدی است.
______________________________
با اقتباس از مقاله «فرآیند ظهور و بسط نظریه پلورالیستی جان هیک و تهافت های آن»