فتح ایران توسط مسلمانان تأثیر جدی بر جایگاه و موقعیت ایران داشته است. بدین جهت، این واقعه بزرگ ذهن بسیاری از متفکران و اندیشمندان را به خود مشغول ساخته است.
از جمله پرسشهایی که نسبت به این مسئله «فتح ایران و اسلام ایرانیان» مطرح میشود، چرایی شکست ایرانیان از مسلمانان و چگونگی رفتار مسلمانان با ایرانیان بوده است؟ اینکه آیا علت شکست ایرانیان، خشونت اعراب مسلمان بوده است و در پی آن ایرانیان با اجبار و اکراه، اسلام را پذیرفتند؟
علت فتح ایران از نگاه شهید مطهری
متفکر بزرگ، شهید مطهری از اندیشمندانی است که به این مسئله به صورتی تحلیلی پرداخته است. وی در تحلیل علت شكست ایرانیان ضعف سیاسی ساسانیان را عامل شکست آنها میداند و مینویسد:
«در روزگاری كه مسلمانان با دولت ساسانی میجنگیدند كشور ایران با همۀ اغتشاشات و ازهمپاشیدگیهایی كه داشت، از نظر نظامی بسیار نیرومند بود. ایران آن روز در مقایسه با مسلمانان آن روز طرف نسبت نبود. در آن زمان دو قدرت درجهاول بر جهان حكومت میكرد: ایران و روم. سایر كشورها یا تحتالحمایۀ آنها بودند یا باجگزار آنها.
ایرانیان آن روز چه از نظر سرباز و اسلحه و وسایل جنگی و چه از نظر كثرت جمعیت و چه از نظر آذوقه و تجهیزات و امكانات دیگر، برتری فوقالعادهای بر مسلمانان داشتند. اعراب مسلمان حتی با فنون جنگی آن روز در سطحی كه ایرانیان و رومیان آشنا بودند آشنا نبودند».
این تعابیر از شهید مطهری هم نشانگر چالشهای ساسانیان در سیاست داخلی است که موجب شکست آنان از مسلمانان شد و هم نشان میدهد که مسلمانان از نظر نظامی امکان ایجاد خشونتهای گسترده و نیز امکان تحمیل عقیده را نداشتهاند.
ایشان در ادامه، این نظر را مطرح میکند که چهبسا علت پیروزی مسلمانان شور ایمان و اعتقاد آنها به رسالت تاریخیشان بوده است، اما مینویسد:
«ولی تنها قدرت روحی و ایمانی آنان كافی نبود كه چنین فتوحاتی نصیب آنها بشود. هرچه باشد محال است جمعیت كمی، آنهم با آن شرایطی كه گفتیم، بتواند با حكومتی همچون حكومت ساسانی مقابله كند و آن را بهكلی محو و نابود سازد.
جمعیت آن روز ایران را در حدود 140میلیون تخمین زدهاند كه گروه بیشماری از آنان سرباز بودند و حال آنكه تمام سربازان اسلام در جنگ ایران و روم به شصتهزار نفر نمیرسیدند، ولی با این همه، حكومت ساسانی به دست همین عده برای همیشه محو و نابود شد. پس علت اساسی شكست ایران را در جای دیگری باید جستجو كنیم».
شهید مطهری مهمترین عامل شكست حكومت ساسانی را نارضایتی ایرانیان از وضع دولت و آیین و رسوم اجحافآمیز آن میداند:
«اجتماع آن روز ایران یک اجتماع طبقاتی عجیبی بود… هیچكس حق نداشت از طبقهای وارد طبقۀ دیگر بشود، كیش و قانون آن روز هرگز اجازه نمیداد كه یک بچۀ كفشدوز و یا كارگر بتواند باسواد بشود. تعلیم و تعلم تنها در انحصار اعیانزادگان و موبدزادگان بود.
دین زرتشت در اصل هرچه بود بهقدری در دست موبدها فاسد شده بود كه ملت باهوش ایران هیچگاه نمیتوانست از روی صمیم قلب به آن عقیده داشته باشد و حتی- آنچنانكه محققین گفتهاند- اگر هم اسلام در آن وقت به ایران نیامده بود مسیحیت تدریجاً ایران را مسخر میكرد و زرتشتیگری را از میان میبرد.
روشنفكران و باسوادان آن روز ایران و همچنین مراكز علمی و فرهنگی ایران آن روز را مسیحیان تشكیل میدادهاند نه زرتشتیان. زردشتیان آنچنان دچار غرور و تعصبهای خشک و سنتهای غلط بودند كه نمیتوانستند دربارۀ علم و فرهنگ و عدالت و آزادی بیندیشند، و در واقع، مسیحیت بیش از زردشتیگری، از ورود اسلام به ایران زیان دید، زیرا زمینۀ بسیار مناسبی را از دست داد.
بیعلاقگی مردم ایران به حكومت و دستگاه دینی و روحانیتشان سبب میشد كه سربازان آنها در جنگها با میل و رغبت علیه مسلمانان نجنگند و حتی در بسیاری از موارد به آنها كمک كنند».[1]
استاد مطهری در ادامه، سخنی از ادوارد براون را نقل میکند که گفته است:
«رفتار ستمگرانۀ موبدان نسبتبه پیروان سایر مذاهب و ادیان سبب شد كه دربارۀ آئین زرتشت و پادشاهانی كه از مظالم موبدان حمایت میكردند حس بغض و كینۀ شدید در دل بسیاری از اتباع ایران برانگیخته شود و استیلای عرب بهمنزلۀ نجات و رهایی ایران از چنگال ظلم تلقی گردد».
ادوارد براون ادامه میدهد:
«مسلم است كه قسمت اعظم كسانی كه تغییر مذهب دادند به طیبخاطر و به اختیار و ارادۀ خودشان بود. پس از شكست ایران در قادسیه، فیالمثل چهارهزار سرباز دیلمی (نزدیک بحر خزر) پس از مشاوره تصمیم گرفتند به میل خود اسلام آورند و به قوم عرب ملحق شوند. اشخاص دیگر نیز گروهگروه بهرضا و رغبت به اسلام گرویدند».
نفوذ تدریجی اسلام ایرانیان
استاد مطهری سپس به تشریح نفوذ تدریجی اسلام بین ایرانیان میپردازد:
«هرچه روزگار میگذشت بر علاقه و ارادت ایرانیان به اسلام افزوده میشد. بهترین مثال [نمونه و شاهد بر این مدعا] ادبیات فارسی است. هرچه زمان گذشته است تأثیر اسلام و قرآن و حدیث در ادبیات فارسی بیشتر شده است.
نفوذ اسلام در آثار ادبا و شعرا و حتی حكمای قرون ششم و هفتم بهبعد بیشتر و مشهودتر است تا شعرا و ادبا و حكمای قرون سوم و چهارم. این حقیقت از مقایسۀ آثار رودكی و فردوسی با آثار مولوی و سعدی و نظامی و حافظ و جامی كاملاً هویداست… .
نیز تاریخ نشان میدهد كه هرچه استقلال سیاسی ایرانیان بیشتر شده اقبال آنها به معنویات و واقعیات اسلام فزونی یافته است. طاهریان و آلبویه و دیگران كه نسبتاً استقلال سیاسی كاملی داشتند هرگز به فكر این نیفتادند كه اوستا را دوباره زنده كنند و دستورات آن را سرمشق زندگی خود قرار دهند بلكه برعكس با تلاشهای پیگیر برای نشر حقایق اسلامی كوشش میكردند.
ایرانیان پس از صد سال كه از فتح ایران به دست مسلمانان گذشت نیروی نظامی عظیمی بهوجود آوردند… . ایرانیان با قدرت و نیروی خود توانستند خلافت را از خاندان اموی به خاندان عباسی منتقل كنند.
قطعاً در آن زمان اگر ایرانیان میخواستند حكومت مستقل سیاسی تشكیل دهند و یا آیین كهن خویش را تجدید كنند برای آنان كاملاً مقدور بود، ولی در آن وقت نه به فكر تأسیس حكومت مستقل در برابر دستگاه خلافت افتادند و نه به فكر تجدید آیین كهن و دورافكندن آیین جدید…
ایرانیان هنگامی به فكر استقلال سیاسی افتادند كه از حكومتهای عربی و اینكه آنها یک حكومت واقعاً اسلامی باشند صددرصد مأیوس شدند.
اغلب ایرانیان در دورۀ استقلال سیاسی ایران مسلمان شدند. استقلال سیاسی ایران از اوایل قرن سوم هجری شروع شد و تا آن وقت هنوز بسیاری از مردم ایران به كیشها و آیینهای قدیم از قبیل زرتشتی و مسیحی و صابی و حتی بودایی باقی بودند.
تاریخنویسان اسلامی خاندانهای چندی را از ایرانیان نام میبرند كه تا قرنهای دوم و سوم، بلكه تا قرن چهارم هجری همچنان به دین زرتشت باقی بودهاند و در اجتماع مسلمانان، محترم میزیستهاند و سپس آن دین را ترک كردهاند… . بیشتر مردم كرمان در تمام مدت خلافت امویها زردشتی ماندند و در روزگار اصطخری، صاحب كتاب المسالک و الممالک، زردشتیان فارس اكثریت را تشكیل میدادهاند…».
استاد مطهری با ذكر اسناد و گزارشهای تاریخی دراینباره ادامه میدهد:
«اسلام تدریجاً و مخصوصاً در دورههای استقلال سیاسی ایران بر كیش زرتشتی غلبه كرده است. عجیب این است كه زرتشتیان در صدر اسلام كه دورۀ سیادت سیاسی عرب است آزادی و احترام بیشتری داشتهاند از دورههای متأخرتر كه خود ایرانیان حكومت را بهدست گرفتهاند.
هر اندازه كه ایرانیان مسلمان میشدند اقلیت زردشتی وضع نامناسبتری پیدا میكرد و ایرانیان مسلمان از اعراب مسلمان تعصب بیشتری علیه زردشتیگری ابراز میداشتند… . چه عاملی سبب شد كه قرنها بعد از زوال سیادت سیاسی عرب مردم ایران گرایش بیشتری به اسلام نشان بدهند؟ آیا جز جاذبۀ اسلام و سازگاری آن با روح ایرانی چیز دیگری در كار بوده است؟». [*]
اینها بخشی از عبارات و تحلیلهای شهید مطهری از جریان فتح ایران و اسلام ایرانیان است. این تحلیل به خوبی بیان میکند که عامل فتح ایران چه بوده است و اینکه مسلمانان در پی تحمیل عقیده و اجبار ایرانیان به پذیرش اسلام نبدوهاند.
_________________________________________________
[*] برخی نویسندگان غربی همچون سرجان ملکم، دو قرن اول اسلام برای ایران را «دو قرن سکوت» نام گذاشتهاند. از نظر اینان ایرانیان در این دو قرن، اسلام را با رغبت نپذیرفتند بلکه اجباری سیاسی که بر آنان تحمیل شده بود باعث گردید تا اسلام را بپذیرند و در برابر آن تسلیم شوند.
اینان تا زمانی که از خود حکومتی نداشتند و قدرتی سیاسی نیافته بودند در سکوت و خاموشی بهسر میبردند. دکتر عبدالحسین زرینکوب در دوران جوانیاش کتابی با نام دو قرن سکوت نگاشت و در آن نظر این نویسندگان را بیان داشت.
در مقابل، اندیشمندان غربی و متفکران مسلمان اینگونه ادعاها را نقد کردهاند، ازجمله ادوارد براون در جلد اول تاریخ ادبیات، استاد مطهری در خدمات متقابل اسلام و ایران بهویژه صفحات 577 تا 584، و در اسلام و مقتضیات زمان (ج1، ص264-266)، و افراد دیگری چون همایون کاتوزیان و پروانه پورشریعتی، نویسندۀ کتاب افول ساسانیان.
بهعلاوه، دکتر زرینکوب سالها پس از چاپ و انتشار کتاب مذکور، در سال ۱۳۴۸ کتاب کارنامۀ اسلام را منتشر کرد که بهنوعی تصحیح بخشی از مطالب نادرست کتاب دو قرن سکوت بود. همو در اردیبهشت ۱۳۳۶ نیز متن گسترشیافته و تجدیدنظرشدۀ دو قرن سکوت را منتشر نموده بود.
برگرفته از کتاب شبهه پژوهی قرآنی (دفتر اول)