تمدنسازی، تحولِ باطنی جمعی است که از تفکر آغاز میشود یعنی درک معانی و مفاهیمی که بر پایه آن اجمالاً معلوم میشود به چه سمتی باید حرکت کرد. در واقع اشتراکاتی در اذهان و قلوب مردمان وجود دارد که بر مبنای آن دنیایشان را میسازند. آن هم نه از روی کتاب و نقشهای کاملاً مشخص و آماده زیرا تمدن، مونتاژکردنی نیست.
تمدن سازی فرمول ندارد!
نباید تصور کرد کسی میتواند فرمول ساخت تمدن اسلامی را کشف و رونمایی کند تا همه مشغول ساخت آن شوند یا برای ساختنش کسی باید برود درسش را بخواند یا تمدن سازی نیاز به موتور محرکی دارد که از کشوری دیگر وارد شود. برای ساختن آن، باید ذهنیتی واحد، یعنی فرهنگ و سلوکی که منتهی به آن کلان پروژه میشود، همهگیر شود و بعد از این همهگیری، خود به خود شئون تمدنی متولد میشود.
در واقع تمدن شکلی از پیش طراحی شده ندارد و شکل، از دورن ما متولد میشود؛ به خیال ما راه پیدا میکند؛ ممکن است بسازیمش و بعد به نظرمان رسد که بخشی از آن ایراد دارد و باید ترمیم شود که البته این ترمیم زمانبر است. وقتی حرکت به سمت هدف در چارچوب مدنظر صورت گیرد، حتی اگر تهدید شود نیز، مدام شکوفاتر میشود. با در نظر گرفتن این نکته که دسترسی به نسخه اسلامی آن سریع و آسان نیست.
نمونه این اتفاق در دفاع مقدس به وقوع پیوسته است. آنجا که چند صد هزار بسیجی مدتی طولانی در بیابان جامعهای درست کردند که قواعد حاکم بر آن با قواعد حاکم بر جامعه شهری تفاوت بسیار داشت. مطالعه نامهها و دستنوشتههای رزمندگان نشان میدهد که شهر مدرن، تناسبی با روح و جانشان نداشته و بسیاری از آنها ترجیح میدادند از شهر فرار کرده و به جبهه پناه برند.
این افراد فرصت یافته بودند مطابق اعتقاداتشان، فرهنگ جدیدی بسازند که اگر دویست سال دیگر مجال داشت، میتوانست تمدنی با مناسبات متفاوت بسازد. چرا که فرهنگ، مرحله پیشاتمدن است که در روح و جان انسان جای دارد. لذا این عده وقتی به بیابان میروند، از تمدنشان جدا میشوند، ولی از فرهنگشان نه. جامعهای که رزمندگان در دفاع مقدس ساختند، نمونهای از تقابل فرهنگی-عقیدتی و تمدنی با غرب است.
چه کسانی تمدن را میسازند؟
شاید بتوان گفت ابتدا فرهنگ است که تمدن را متولد میکند. علاوه بر فرهنگ، ابعاد مادی و تجسّم یافته فرهنگ از قبیل شهر، معماری، ساختار اقتصادی، رسانه، هنر و مانند اینها نیز برای پدید آمدنش سالها فرصت لازم است.
اگرچه فرهنگ و ابعاد تجسمیافته آن باید در سطح عمومی و مردمی تحقق یابد ولی با این حال تمام آنها ابتدا بایستی مبتنی بر تفکراتی بنا شود که فرهیختگان و نخبگان ارائه میدهند. از اینرو تمدن ابتدا مبتنی توسط فرهیختگان و نخبگان و اندیشهورزی آنها شروع به ساخت کند.
البته باید توجه داشت که در اندیشه اسلامی، فرهیختگان اهل فکر و ذکرند. مراد از اهل فکر و اهل ذکر نیز استادان دانشگاه نیست بلکه در گفتمان اسلامی و دینی، فکر و ذکر را «حکمت» میگویند و حکمت لزوما در اختیار اساتید نیست و هر استادی هم لزوما حکیم نیست.
جایگاه عموم مردم در تمدن سازی
باید دانست که اگرچه ابتدای تمدن سازی از سوی فرهیختگان است ولی در ادامه باید فرهنگ و ابعاد تجسم یافته آن در سطح عمومی جامعه قرار گیرد. جامعه باورمندی که معتقد به تمدن اسلامی است، آرام آرام ساختارها را بر اساس فرهنگ خودش شکل میدهد.
به عبارت دیگر گرچه در ابتدای این حرکت فرهیختگان مؤثرند لکن تمدن را فقط فرهیختگان نمیسازند بلکه اگر مردم به طور متوسط، این درک را از تمدن اسلامی داشته باشند، بنیادش نهاده میشود.
هرچند به اعتقاد برخی برای تحقق تمدن اسلامی، ضرورتی ندارد همه این طور فکر کنند، بلکه به جماعتی نیاز هست که اینگونه بیندیشند و همراهی نکردن دیگران مانع تحقق هدف نمیشود. به عبارت دیگر برای جنگیدن لشکری لازم است؛ حتی اگر این لشکر از شهری آمده باشد که دل مردمش با آن نباشد.
به طور نمونه در تمدن اسلامی برنامه زندگی باید طبق تقسیمبندی توصیه شده در روایات باشد و بخشی صرف عبادات، بخشی صرف خانواده، تفریح و استراحت و بخشی هم صرف کار شود. در این تمدن شهری ساخته میشود که با شهرهای هندیها و چینیها فرق میکند و خانههای این شهر با خانههای آنها متفاوت است؛ اندرونی دارد، بیرونی دارد، درونگراست و حریم دارد. تمدنسازی از همین موارد شروع میشود.
گامهای نخستین برای تحقق تمدن اسلامی
در واقع قدم نخست، آگاهی و حکمت و بیرون آمدن از ظلمتزدگی غربی است. زیرا تمدنسازی در وضعی که انسان در متن تمدن دیگری زندگی میکند، کاری بس دشوار است. تمدن متناظر با فرهنگ ساخته میشود و فرهنگ غرب الحادی است و در نتیجه تمدنش هم قوامبخش نگرش و سبک زندگی الحادی است.
اگر بنا بود انقلاب اسلامی ادامه مسیر تمدنی بشر غربی باشد، اساساً انقلابی صورت نگرفته است. چرا که انقلاب فقط تغییر سیاسی نیست، بلکه تغییر در بنیاد و شئونِ جهانی شده تمدن غرب است و موضع نظام جمهوری اسلامی در برابر غرب چنین موضعی است. این انقلاب صرفاً با وجه سیاسی تمدن غربی، یعنی امپریالیسم، رودررو نیست چرا که نمیتوان فقط با دندانهای غول جنگید و با مغز آن کاری نداشت.
پس از آن بایستی بر اساس برنامه به ساختن و پیشرفت در تمدن اسلامی پرداخت؛ تمدنی که آبادانی و پیشرفت در سرلوحه آموهزهای اوست. (برای مطالعه بیشتر به صفحه «علل و عوامل پیشرفت، موفقیت و انحطاط جامعه» مراجعه کنید)
آینده تمدن سازی اسلامی
انقلاب اسلامی ایران، آغاز عصر جدیدی در کره زمین است که دیر یا زود آثار تحقق آن را در جهان آینده خواهیم دید. بذرهایی پاشیده شده است که رشد و به کمال رسیدن آنها زمان میطلبد. به عبارت دیگر این انقلاب آغاز عصر فرهنگی جدیدی در عالم و سرمنشأ تحولی فرهنگی است که در آینده بنیان همه چیز را، از اقتصاد و هنر گرفته تا سیاست و تمدن، زیر و رو خواهد کرد و طرحی نو در خواهد افکند.
ریشه همه تحولات ظاهری فردی و اجتماعی در تحولات اعتقادی است و به همین علت است که با یقین کامل و با اطمینان درباره آینده جهان سخن میگوید چرا که اکنون امت مسلمان بار دیگر به پیمان نخستین خویش با آفریدگار جهان بازگشته است؛ به عهد الست: أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى (أعراف: 172) و این عهد الست، خورشیدی تازه را در آسمان تاریخ متولد ساخته است که نور آن سراسر جهان را در خواهد نوردید و بنیان همه چیز را دیگرگون خواهد ساخت.
______________________________________________
برگرفته از کتاب «ماجرای فکر آوینی»