توضیحات

متافیزیک و فلسفه غرب

فلسفه که گاه از آن با نام متافیزیک یاد می‌شود، دانشی است که در جستجوی حقیقت است؛ از اینرو برخی فیلسوفان معتقدند فلسفه درباره احکام کلی وجود و موجودات بحث می‌کند. اینکه حقیقت اشیاء چیست؟ اینکه چیستی اشیاء چیست و چگونه می‌توان آن را دریافت.

اگرچه بسیاری از مفاهیم فلسفی و گزاره‌های متافیزیکی او، انتزاعی هستند ولی نباید آن‌ها را غیرواقعی و یا زاییده ذهن انسان‌ها دانست؛ چراکه ما در زندگی روزمره خود بسیاری از مفاهیم را داریم که در زندگی بشر نقش اساسی ایفاء می‌کنند ولی در عین حال، انتزاعی هستند.

به عنوان مثال علیت از جمله این مفاهیم است که هم در دانش‌های انسانی و هم در یافته‌های تجربی، استفاده بسیاری از آن می‌شود ولی اساس این مفهوم، انتزاعی و غیرملموس است.

فلسفه زیربناست

شاید بهتر باشد فلسفه را به ریشه درخت یا پی ساختمان تشبیه کرد؛ چراکه ریشه و پی، بنیان درخت و ساختمان می‌باشند.

اگرچه ریشه درخت دیده نمی‌شود ولی اهمیت بسیاری در حیات درخت دارد. میوه‌ها، محصول قدرت و توانمندی ریشه‌ها هستند. پی ساختمان نیز هر مقدار که قوی‌تر باشد، ساختمان از استحکام بیشتری برخوردار خواهد بود.

فلسفه نیز ریشه و بنیان ساختمان تمدن بشری است. ساختمانی که طبقه‌ای از آن به امور زیستی و اقتصادی و طبقه دیگر آن به امور سیاسی و حقوقی و طبقات دیگر آن به امور روانی و … می‌پردازد. (برای مطالعه بیشتر: درنگی در تمدن و تمدن‌سازی)

ولی تمام این طبقات بر بنیان محکمی به نام فلسفه استوار هستند. فلسفه‌ای که مبانی و بنیان‌ها را فراهم می‌آورد. به عنوان مثال اگر شما در فلسفه خود همانند بسیاری از فیلسوفان، وجود خدا را به عنوان موجود مطلق و کامل پذیرفته باشید نظام اخلاقی، سیاسی، حقوقی و اقتصادی خواهید داشت که چه‌بسا با دیدگاه‌های و ساختارهای اقتصادی، سیاسی و… منکران وجود خدا بسیار تفاوت کند.

علت چیست؟ علت این است که این ساختارها تابع فلسفه هستند!

به همین دلیل نباید فلسفه را دست کم گرفت. اگرچه فلسفه دانشی دشوار فهم است ولی برای تمدن‌سازی ضروری است.

در واقع فلسفه است که به کنش‌های تمدنی و اجتماعی بشر جهت می‌دهد.

متافیزیک و فلسفه غرب

تمدن غرب که مجموعه‌ای از ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی و… را در خود جای داده است، از این قاعده مستثنی نیست. اینکه همه این ساختارها بر بنیانِ فلسفه استوار است.

اگرچه غرب مبتنی بر فلسفه خاص خود که در مدرنیته و دنیای پسامدرن شکل گرفته است، همه چیز را می‌خواهد سامان دهد ولی همواره برونداد اجتماعی و عینی یک تمدن، می‌تواند نشان دهد که تا چه حد و تا چه مقدار این تمدن در سامان‌دهی این ساختارها و در نهایت سعادتمندی بشر موثر است.

غرب همواره ادعای آن را داشته که می‌تواند نیازهای بشر در حوزه‌های گوناگون را مرتفع سازد. به همین دلیل نیز خود را بهترین ایده برای زندگی بشر می‌دانسته و شعار جهانی‌سازی (globalozation) سرداده و جهان را به سوی دهکده جهانی سوق داده است.

با این حال بخشی از متفکران این دغدغه را داشته‌اند که آیا غرب در این ادعا صادق است؟ آیا تمدن غربی می‌تواند تمام نیازهای بشر در همه نژاد‌ها، موقعیت‌های جغرافیایی، افکار و سلایق مختلف و… را رفع کند.

به عبارت دیگر تمدن غرب می‌خواهد بشریت را به آرامش، سعادت و خوشبختی برساند یا در عمل می‌خواهد فقط منافع خودش را تأمین کند؟ آیا غرب به دنبال ایجاد یک همبستگی همگانی است یا یک استعمار فکری که در نهایت همه را تابع خودش کند؟!

تمدن غرب در قرن 21

شاید این مسئله که ذات تمدن غرب چیست و چه می‌خواهد در قرن‌های پیشین چندان مورد توجه اندیشمندان مختلف نبوده است ولی در قرن 21 این مسئله بسیار پررنگ شده است؛ مخصوصا در عصر حاضر که اتفاقات نظامی مختلفی که از سوی غرب انجام شده، چندان آورده جذابی برای بشریت نداشته است.

از جمله این اتفاقات، حملات جنگی اسرائیل به فلسطینیان و به طور خاص اهالی غزه بوده است؛ جنگی که می‌توان آن را یک نسل کشی به حساب آورد. جنگی که در عین ناباوری، از حمایت تمام قد تمدن غرب برخوردار است.

جنگی که به خوبی ذات متافیزیک غرب را برای اندیشمندان مختلف اعم از اندیشمندان دینی و یا غیردینی، اندیشمندان سنت‌گرا یا اندیشمندان روشنفکر و…. نمایان ساخت.

بیژن عبدالکریمی از جمله افرادی است که معتقد است غرب در تهاجم نظامی اسرائیل، ذات فلسفه خود را نشان داد و تمام متافیزیک خود را هزینه کرد و نتیجه آن آشکار شدن حقیقت تمدن غرب است؛ اینکه غرب به دنبال آسایش و آرامش بشر نیست! اینکه غرب همه چیز را از نگاه خودش می‌بیند و نتیجه این نگاه فروپاشی اخلاق است. در واقع غرب با قرائت سوبژکتیو خود از هستی، عملا به فروپاشی اخلاق رسیده است. (برای نمونه: غرب، دیگری را نمی‌بیند!)

____________________________________

مشاهده کلیپ در آپارات

مشاهده کلیپ در ایتا

پیمایش به بالا