بر اساس برخی آیات قرآن مثل آیه 8 سوره فاطر «فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ» خداوند برخی بندگان را گمراه میسازد. حال سؤال این است که چگونه خدایی که انسان را خلق کرده تا او به سعادت برسد، مخلوق خود را گمراه میسازد؟ به عبارت دیگر، چگونه میتوان گمراهی را به خداوند نسبت داد؟
به تصریح آیات فراوان و تأیید عقل، ارادۀ الهی بر هدایت انسانهاست. از نگاه برخی مفسران، امت اسلام اجماع دارند كه اضلال الهی به معنای دعوت (تشریعی) به ترک دین (و گمراهی) نیست، زیرا این كار، عمل شیطان و شیطانصفتان است. پس قطعا اراده الهی بر گمراهسازی جبری برخی آدمیان نیست و نمیتوان این معنا را به خداوند نسبت داد. (1)
بر این اساس نسبت دادن گمراهی به خداوند در برخی آیات با دیگر آیات که گمراهی را در اختیار خود انسان میداند و نیز حکم عقل سازگار خواهد بود.
در این آیات مقصود از عدمهدایت یا اضلال الهی، قطع هدایت افاضی و برداشتن حمایت ویژۀ الهی از افراد به دلیل عملکرد نادرست آنهاست.
دسته بندی آیات مربوط به گمراه کنندگی خداوند
بهطور کلی، آیات مرتبط با بحث ضلالت، در چهار دسته جای میگیرند:
- آیاتی که مسئولیت گمراهی را بر عهده خود فرد مینهد و بیانگر آن است که آدمی با اختیار خود دنیاطلبی، كفر و ضلالت را برمیگزیند. ﴿الَّذینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الآخِرَةِ وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَیَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِكَ فی ضَلالٍ بَعیدٍ﴾ [همانان كه زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح مىدهند و [مردم را] از راه خدا بازمىدارند و مىخواهند آن را [با وسوسه و اغواگرى] كج نشان دهند؛ اینان در گمراهى دورىاند] (2)؛
- آیاتی که گمراهسازی را کارِ عناصر شریر مثل فرعون، سامری، مجرمان، شیطان و بتها میدانند. ﴿وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَما هَدى﴾ [و فرعون قومش را گمراه كرد و راهنمایى ننمود] (3) ؛ ﴿وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ﴾ [و سامری آنها را گمراه کرد] (4) ؛ ﴿وَما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ﴾ [و ما را جز مجرمان گمراه نكردند] (5)
- آیاتی كه اضلال یا عدمهدایت را به خدا نسبت داده، اما آن را ویژۀ افراد منحرف در عقیده یا عمل (ستمکاران، کافران، فاسقان و…) نمودهاند. ﴿كَذلِكَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتاب﴾ [اینگونه خدا هر اسرافكارِ تردیدكنندهاى را گمراه مىكند] (6) ﴿كَذلِكَ یُضِلُّ اللَّهُ الْكافِرین﴾ [اینگونه خدا كافران را گمراه مىكند] (7)
- آیاتی كه بهطور مطلق، اضلال را به مشیت الهی نسبت دادهاند مانند ﴿وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَیَهْدی مَنْ یَشاءُ وَهُوَ الْعَزیزُ الْحَكیمُ﴾ [و ما هیچ پیامبرى را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [بتواند بهوسیلۀ آن زبان، پیام وحى را بهروشنى] براى آنان بیان كند. پس خدا هركس را بخواهد [به كیفر لجاجت و عنادش] گمراه مىكند، و هرکه را بخواهد، هدایت مىنماید، و او تواناى شكستناپذیر و حكیم است] (8)
گمراه کنندگی خداوند، گمراهی ابتدایی نیست
از تحلیل این چهار دسته از آیات بهدست میآید که اضلال الهی اضلال ابتدایی نیست؛ یعنی هیچگاه خدا در اولین وهله و پیش از عرضۀ هدایت بر آدمی او را گمراه نمیسازد، بلكه اضلال الهی همیشه پس از اتمام حجت بر فرد و رفتار منفی و ناشایست اوست. ﴿وَما كانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُون﴾. [هرگز خداوند كسانی را که هدایتشان کرده است گمراه نمیسازد] (9)
بنابراین، دراینباره نه جبری وجود دارد و با عدالت و حكمت پروردگار نیز ناسازگار نیست. . علامه طباطبایی میگوید: «این آیه و آیات مشابه بیانگر این سنت الهی است كه نعمت و هدایت آدمی استمرار دارد مگر آنكه او كفران و تعدی کند و درنتیجه، خداوند نعمت و هدایت را از وی سلب نماید». (10)
در روایات نیز بر این مطلب تأكید شده است. امام صادق علیه السلام فرمود: «إنّ اللّه احتجّ على النّاس بما آتاهم وعرفهم؛ خداوند قطعاً با آنچه به مردم داده و به آنان شناسانده است بر آنان احتجاج میكند». (11)
در حقیقت طبق آیات دستۀ دوم، اضلال ابتدایی كار عناصر شریر هستی همچون شیطان، فرعون و مجرمان است. بنابراین، چگونه میتوان آن را به خداوند نسبت داد؟!
در دستۀ نخست نیز، پذیرش ضلالت به انتخاب آدمی است و در دستۀ سوم، اضلال الهی ویژۀ منحرفان در عقیده و عمل است. این بدان معناست كه هرگاه هدایت عرضه شود و آدمی با تصمیم و انتخاب آزادانه راه ضلالت را پیش گیرد، اضلال الهی نیز وی را فراخواهد گرفت. بنابراین، اضلال الهی گونهای كیفر و مجازات و بازتاب عملكرد آدمی است و نه اضلال ابتدایی.
اما آیات دستۀ چهارم كه اضلال را بیهیچ قیدوشرط به خدا نسبت میدهند، هرچند بهظاهر مطلق هستند ولی براساس قانون حمل مطلق بر مقید با آیات دستۀ سوم تفسیر میشوند. به دیگر سخن، اسناد گمراهی به خداوند به این معناست که مشیت خداوند براساس حكمت اوست و حكمت الهی اقتضا میكند که اضلال، ویژۀ افراد منحرف و معاند باشد كه در دیگر آیات آمده است. ﴿یُضِلُّ بِهِ كَثیراً وَیَهْدی بِهِ كَثیراً وَما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقین﴾. [خدا بسیارى را به آن مثل [بهخاطر انكارشان] گمراه مىكند، و بسیارى را به آن مثل [به سبب پذیرفتنشان] هدایت مىنماید؛ و جز فاسقان را به آن گمراه نمىكند] (12)
بدینسان، «اضلال كثیر» ویژۀ فاسقان است. مفسر برجستۀ شیعه، شیخ طوسی، دراینباره میگوید: «خداوند هركس را بخواهد گمراه میكند، اما به فضل و كرم و عدالت و رحمتش گمراهی را جز برای كسی كه خود راه ضلالت و كفر را پیش گیرد، نمیخواهد. او نمیخواهد هدایتیافتگان و مطیعان را گمراه سازد بلكه اراده فرموده است بر هدایت آنان نیز بیفزاید» (13)
نتیجه ابتدایی نبودن اضلال الهی
نتیجۀ ابتدایی نبودن اضلال الهی، جبری نبودن آن است. به عبارت دیگر، خداوند در سرنوشتی ازپیشتعیینشده و بیدخالت فرد، ضلالت را برای او تقدیر نمیکند و بهجبر او را گمراه نمیسازد. در برخی آیات پندار مشركان دربارۀ جبری بودن اضلال سخت نكوهش شده است:
﴿سَیَقُولُ الَّذینَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَلا آباؤُنا وَلا حَرَّمْنا مِنْ شَیْءٍ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا﴾. [كسانى كه براى خدا شریک و همتا قرار دادند بهزودى خواهند گفت: اگر خدا مىخواست نه ما شرک مىورزیدیم و نه پدرانمان، و نه چیزى [از حلال خدا را خودسرانه] حرام مىكردیم. [پس شرک و تحریم ما جبرى بوده نه اختیارى]. كسانى كه پیش از اینان بودند [براساس همین عقیدۀ باطل، پیامبران را] تكذیب كردند، تا عذاب و انتقام ما را چشیدند] (14)
در روایات به آثار وضعی گناه و انحراف در تیره شدن روح آدمی اشاره شده است:
امام باقر علیه السلام فرمود: در دل هر بندهای نقطهای سفید هست كه اگر گناهی انجام دهد در داخلش نقطهای سیاه ایجاد میشود. پس اگر توبه كرد آن سیاهی از بین میرود و اگر بر گناه اصرار کرد آن سیاهی میگسترد تا تمام سفیدی دل را بپوشاند. در این حال، فرد هرگز به خیر و سعادت بازنگردد، و این است معنای سخن پروردگار كه فرمود: «چنین نیست كه مىگویند، بلكه گناهانى كه همواره انجام دادهاند بر دلهایشان چرک و زنگار بسته است». (15)
بدین جهت روشن است در برخی آیات، هدایت و اضلال ازآنرو به خداوند منسوب است كه او انسان را در معرض آزمون مینهد و قبولی (هدایت) و ردّ (ضلالت) در آن را به خود نسبت میدهد، مانند معلمی که پس از امتحان میگوید: فلانی را قبول كردم و فلانی را رد نمودم.
بدیهی است که فرد خود قبول یا رد میشود و معلم صرفاً ممتحن و ارزیاب است. در اینجا نیز هدایت و اضلال نه جبر را میفهماند و نه با مفاد آیاتِ بیانگر اختیار آدمی در هدایت منافات دارد.
﴿إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُـوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذینَ كَفَرُوا فَیَقُولُونَ ماذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ كَثیراً وَیَهْدی بِهِ كَثیراً وَما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقین﴾.
[بى تردید، خدا [براى فهماندن مطلبى به مردم] از اینكه به پشه و فراتر از آن [در كوچكى] مَثَل زند، شرم نمىكند. كسانى كه ایمان آوردند مىدانند كه آن مَثل پروردگارشان درست و حق است، اما كسانى كه كافرند گویند: خدا از این مثل چه اراده كرده است؟! خدا بسیارى را به آن مثل [به دلیل انكارشان] گمراه مىكند، و بسیارى را به آن مثل [به سبب پذیرفتنشان] هدایت مىنماید، و جز فاسقان را به آن گمراه نمىكند] (16)
در این آیه، مَثَل زدن خداوند آزمونی است كه زمینۀ اضلال و هدایت را مهیا میكند.
____________________________________
برگرفته از کتاب شبهه پژوهی قرآنی (دفتر اول)