چرا برای فهم دین و دستورات دینی از احادیث استفاده میشود؟ آیا چنین نیست که اگر امری مورد تأکید و دستور دین باشد، باید در قرآن بیان شود؟
گروهی بر این باورند که در مسائل دینی مثل حجاب، حرمت شرب خمر، نجاست سگ صرفاً باید تابع قرآن بود. ایشان برای هر موضوعی آیهای از قرآن را مطالبه میکنند و روایات را به دلیل مشکلات سندی، وجود روایات غیرمعتبر و یا اصولاً عدماعتقاد به سنت (سخن و سیرۀ معصوم (ع)) نمیپذیرند.
در نقد این تفکر چند نکته یادکردنی است:
ارجاع قرآن به سنت و حدیث
قرآن کریم به شکلهای گوناگون مسلمانان را به سنت ارجاع میدهد. درحقیقت، سنتِ انعكاسیافته در احادیث به تصریح قرآن، تبیینکنندۀ وحی است، چنانکه میفرماید: ﴿وَ أَنْزَلْنا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾. (1) طبق این آیه، نزول قرآن کار خداوند است و تبیین و تشریح آن، رسالت پیامبر (ص).
جدایی از حدیث و سنت ناممکن است
بدون بهرهگیری از روایات عمل به بسیاری از تکالیف شرعی غیرممکن بود. برای مثال، دربارۀ مهمترین رکن در فروع دین یعنی نماز، قرآن کریم با بیان تعابیری کلی مثل ﴿أَقیمُوا الصَّلاة﴾ (2) به ذکر اصل وجوب آن و برخی از چهارچوبهای کلیاش بسنده فرموده است و اگر تبیین آن در سنت نبود، امکان اقامۀ نماز برای فرد مسلمان فراهم نمیشد.
در حدیثی از امام صادق (ع) دربارۀ نقش سنت در تبیین قرآن آمده است:
«ابوبصیر گوید: از ابوعبدالله [امام صادق (ع)] دربارۀ سخن خداوند: ﴿أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُم﴾ (3) پرسیدم. فرمود: دربارۀ علیبنابیطالب و حسن و حسین (ع) نازل شد. گفتم: مردم میگویند: چرا خداوند نام علی و اهل بیتش را در قرآن ذکر نکرده است؟ فرمود: به آنان بگویید: [وجوب] نماز بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نازل شد، ولی خداوند بیان نفرمود سه [نماز یا رکعت] است یا چهار تا! تا اینکه رسول خدا (ص) برای آنان تفسیر نمود، و زکات بر او نازل شد ولی مشخص نفرمود که از هر چهل درهم یک درهم بپردازند، تا آنکه رسول خدا (ص) برایشان تفسیر کرد، و حج نازل گردید ولی نفرمود هفت بار طواف کنید، تا اینکه رسول خدا (ص) برای آنان تبیین نمود، و آیۀ «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُم» دربارۀ علی و حسن و حسین (ع) نازل شد، پس رسول خدا (ص) دربارۀ علی (ع) فرمود: «هرکس من مولای اویم، علی مولای اوست.» که اگر رسول خدا (ص) سکوت میکرد و بیان نمیفرمود که اهل بیت او چه کسانیاند، فلان خاندان آن را برای خود ادعا میکرد… .» (4)
قرآن کتابی همچون قانون اساسی
درحقیقت، قرآن کریم بسان قانون اساسی غالباً چهارچوبهای کلیِ عقاید و اخلاق و احکام را بیان کرده و بیان جزئیات را به سنت و تبیین پیامبر (ص) وانهاده است.
همچنین سخن و سیرۀ اوصیای پیامبر (ع) نیز براساسِ دلایل فراوان ازجمله حدیث ثقلین در حکم سنت نبوی است.
بنابراین، بیانگرِ همهچیز بودن قرآن نیز به این معناست که قرآن همۀ خطوط اصلی در هدایت مردم را دربردارد و دراینباره نقص و کاستی ندارد.
بدیهی است زمانی که از کاملبودن قانون اساسی یک کشور سخن بهمیان میآید، بدین معنا نیست که جزئیات قوانین و مقررات نیز در آن آمده باشد؛ بلکه بخش مهمی از جزئیات و فروعات قوانین در مصوبات مجلس یا هر ساختار حاکمیتی دیگری که قانون اساسی مشخص کرده است، بیان میشود.
از اینرو سنت در کنار قرآن، از منابع فقه اسلامی است و درواقع، بیشتر احکام جزئی فقه از روایات استنباط میشود.
البته روایات به دلیل دوری ما از عصر معصومان (ع) و عدممصونیت از گزند جعل و تحریف و تصحیف، نیازمند بررسی دقیق سندی و ارزیابی محتوایی است و این مهم بهویژه در روایات فقهی ضرورتی گریزناپذیر است؛ زیرا در استنباط احکام الزامیِ شریعت فقط به احادیث معتبر باید استناد کرد.
از اینرو رجوع به سنت در تفسیر قرآن و شناخت دین نباید موجب شود تا به اعتبار احادیث توجه نکرد بلکه نه بایستی سنت و احادیث را طرد و نفی کرد و نه بایسیت آنها را بدون اعتبارسنجی پذیرفت.
_______________________________________
برگرفته از کتب «حجاب اجباری؛ آری یا نه»