طبق آیه ﴿قُلْ كُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى سَبیلاً﴾. رفتار هرکس برآمده از شاکلۀ اوست. مراد از شاکله در این آیه چیست و آیا از اینر آیه نمیتوان جبر آدمی در سعادتمندی و گمراهی را برداشت نمود؟
در لغت شَکْل به معنای بستن دست و پای حیوان و مهار کردن آن است؛ زیرا دستوپای حیوان را در یکجا جمع کرده و گویی آنها را شبیه و همشکل همدیگر میکند. (1) مبتنی بر این معنا، این واژه معنای دیگری پیدا میکند که عبارت است از تقیید و در قیدوبند کردن جاندار؛ (2) از اینرو شاکله به معنای ساختار و چیزی است که فرد را در قیدوبند خود گرفتار میکند. (3)
اقسام شاکله
انسان دو گونه شاكله دارد:
نخست: شاكلهای است كه نوع خلقت و چگونگی تركیب قوای انسان آن را شكل داده و از تعامل دستگاههای بدن با یكدیگر ایجاد شده است.
دوم: شاكلهای ثانوی است كه همان شخصیت اخلاقی آدمی است و از تأثیر عوامل خارجی بر انسان شكل میگیرد. عموم رفتارهای آدمی مبتنیبر شاكلۀ اخلاقی اوست و بیشتر افعال آدمی منعكسكنندۀ این شاكله است. به عنوان مثال حالات فرد متكبر و مغرور، در سخن و سكوت، قیام و قعود، و حركت و سكونش متناسب با شاكلۀ شخصیتیاش بروز میکند و فرد منفعل و ضعیف نیز بهگونهای دیگر.
در آیۀ یادشده هم به همین نكته اشاره شده است. سیاق آیات نشان میدهد كه مقصود از شاكله در اینجا مفهوم دوم آن است، یعنی شاکلۀ اخلاقی كه از مجموع غرایز و عوامل خارجی مؤثر بر آن شكل میگیرد، زیرا در آیات پیشین از شفا و رحمت بودن قرآن برای مؤمنان و خسارت بودن آن برای ستمكاران سخن رفته است و گویا در بیان علت آن، عملكرد هرکس طبق شاكلهاش بیان میشود.
كسی كه مبتنی بر اختیار خود، شاكلهای عادل دارد، هدایتپذیریاش آسان است و از دعوت حق منتفع میگردد، اما آن كه با اختیار خویش شاكلهای ظالم دارد، همراهی با حق برایش دشوار است و در شنیدن دعوت حق جز خسارت بهرهای نمیبیند.
شاهد بر این برداشت آن است که در جملۀ آخر آیه چنین آمده است: پروردگار تو به این امر داناتر است: ﴿فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى﴾.
این جمله بیانگر آن است كه شاكله، فرد را ملزم به پذیرش آنچه همسو با آن است نمیكند و نمیتوان از این آیه جبر را برداشت نمود؛ زیرا واژه أهدی (هدایت شدهتر) نشان میدهد که ظالم هم میتواند هدایت شود هرچند به سبب رفتار خویش و شکلگیری شاکله ظالمانه، بیشتر زمینه انجام اعمال ناشایست دارد.
بنابراین، بااینکه شاكلۀ ظالم به اعمال ناشایست فرامیخواند، اما ضلالت را حتمی نمیسازد و در آن اثری از هدایت- هرچند ضعیف- وجود دارد، ولی شاكلۀ عادل، هدایتشدهتر (أهدی) است. (4)
بر این اساس، آیۀ یادشده جبر را ثابت نمیكند، چراکه اعمال آدمی برآمده از شاكلۀ اخلاقی اوست كه بر اثر غرایز تعدیلشده یا تعدیلنشدۀ وی و تأثیر عوامل خارجی شكل میگیرد.
بدیهی است تعدیل غرایز فرد، تحتاختیار اوست و عوامل خارجی نیز جبر را ایجاد نمیكنند.
هرچند که خلقیات ذاتی فرد باعث آسانی یا سختی رفتارهایش میشود (برای مثال، خشمگینی برای افراد تندمزاج سهلتر است، و بردباری و مدارا برای افراد خونسرد سادهتر) ولی بازهم فرد میتواند با اختیار و اراده خود مسیری دیگر را بپیماید (شاید به همین دلیل، از نظر عالمان اخلاق فروبردن خشم برای افراد تندخو ارزش و اجر فزونتری دارد)
بنابراین، بااینکه خصوصیات ذاتی افراد و شاکله اخلاقی ایشان، جبری ایجاد نمیكند، به همان میزانی كه تأثیرگذار است، در میزان ارزش عمل و پاداش آن نقش دارد تا عدالت بهكمال رعایت گردد.
شاکله، وراثت و ژنتیک
این مسئله نه فقط نسبت به شاکله بلکه دررابطه با وراثت و ژنتیک هم مطرح میشود که تأثیر وراثت و ژنتیک در فکر، خلق و رفتار آدمی، چه مقدار است و آیا منجر به جبر نمیشود؟!
اگرچه ژنهای هر انسانی در تعیین چگونگی رفتار او اثرگذار است ولی از نظر علم ژنتیک نیز پاسخ متخصصان به این پرسش که آیا سرنوشت انسان در ژنهای او رمزگذاری شده است، منفی است.
به گفتۀ آنان دوقلوهای همسان با وجود ژنهای یکسان، از نظر شکلی و رفتاری یکسان نیستند.
این امر حاکی از آن است که خصوصیات انسان و رفتارهای او تنها از ژنتیک تأثیر نمیپذیرد بکله از از عواملی غیرژنتیکی و نیز اراده خود فرد نیز تأثیرپذیر است. بنابراین، ژنهای دریافتی از والدین به هنگام لقاح صفات و خصوصیات افراد را دقیقاً دیکته نمیکنند. (5)
بیشک، ارادۀ انسان عنصری تعیینکننده در رفتارهای اوست. اما آیا اراده نیز مانند رفتار متأثر از ژنهاست؟ متخصصان ژنتیک رفتاری پاسخ دادهاند که هر خصوصیت اخلاقی مانند سستارادگی یا کمجرئتی کاملاً تحتکنترل ژنها نیستند و با تربیت، تمرین و خواست فرد قابلتغییر و بهبودند. (6)
وراثت و ژنتیک در روایات
این مهم در روایات و احادیث نیز منعکس شده است. بررسی کلیدواژۀ «عِرق» در روایات، انتقال صفات از طریق وراثت را تأیید میکند، برای نمونه در جنگ جمل پس از آنکه محمد حنفیه در یورش به سپاه دشمن مردد شد، امیرمؤمنان (ع) به او فرمود: «ما أدرَکَك عِرقٌ من أبیك؛ عِرقی از پدرت به تو نرسیده است». (7) در گزارشی دیگر، حضرت فرمود: «أدرَکَك عِرقٌ من أمّك؛ عِرقی از مادرت به تو رسیده است». (8)
در روایاتِ انتخاب همسر نیز با تأکید بر همسرگزینی از خانوادۀ شایسته و پاکنهاد آمده است: «تزوّجوا فی الحُجز الصالح، فإنّ العِرق دسّاس؛ در خانوادهای اصیل و شایسته ازدواج کنید، زیرا عرق بهطور پنهان تأثیرگذار است. (9) واژۀ عِرق به معنای رگ، ریشه و اصل است (10) و دسّاس به معنای تأثیر پنهانی آن. (11)
با این حال، تأثیر ژن و وراثت، از حد اقتضا و زمینهسازی فراتر نمیرود و علیت تامه نمییابد. برخی دلایل این مطلب عبارتاند از:
- آیات دال بر اختیار انسان در تعیین سرنوشت خود
- آموزههای مربوط به تأثیر تربیت و ترغیب به تزکیۀ نفس از رذایل اخلاقی و آراستن آن به کمالات. بهعلاوه، در صورت پذیرش جبر وراثتی و ژنتیکی، فلسفۀ بعثت پیامبران و نظامهای تربیتی زیر سؤال خواهد رفت.
- از طرفی، پرورش افراد نیکسرشت از والدین فاسد و بالعکس گواه روشنی بر جبری نبودن صفات وراثتی است. ازاینرو، در برخی روایات، ذیل آیۀ ﴿یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ﴾ (12) آمده است: «یعنی المؤمنَ من الکافرِ والکافرَ من المؤمنِ؛ یعنی مؤمن را از کافر و کافر را از مؤمن خارج میکند». (13)
از همه مهمتر اینکه قرآن کریم بر عنصر تزکیه (خودسازی) و تربیت تأکید بسیار میکند و در چهار مورد، فلسفۀ بعثت پیامبران را تزکیه در کنار تعلیم میداند و در سه مورد از آنها تزکیه را مقدم میدارد: ﴿یُزَكِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ﴾.(14) بیشترین سوگندهای قرآن در موضوع فلاح نیز در سایۀ تزکیه است و این نشان از اهمیت فوقالعادۀ تزکیه دارد: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها٭ وَقَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها﴾. (15)
بنابراین وراثت، محیط، ژنتیک و نیز شاکله اخلاقی، هیچ کدام منجر به جبر نمیشود و اصل تربیتگری فرد و اهمیت تزکیه خویش مبتنی بر اراده و اختیار را مردود نمیسازد.
________________________________________
برگرفته از کتاب شبهه پژوهی قرآنی (دفتر اول)