نامه حضرت سلیمان از جمله قصصی است که قرآن آن را نقل کرده است. از دیگر سود آزادی عقیده یا تحمیل عقیده (دین اجباری) در ماجرای حضرت سلیمان (ع) مسئلهای است که ذهن برخی را به خود مشغول ساخته است. این ماجرا در سورۀ نمل اشاره شده است.
سخنان سلیمان (ع) و چگونگی ایمان آوردن ملکه باعث این تصور شده که سلیمان (ع) به اجبار متوسل شد و بدون دلیل ملکه را وادار به تسلیم کرد و قرآن با نقل این ماجرا شیوۀ او را تأیید نمود.
آزادی عقیده در نامه حضرت سلیمان
هدهد خبر از منطقهای میدهد که زنی حکمرانش است و مردمش کافر و مشرکاند: ﴿إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِیَتْ مِنْ كُلِّ شَیْءٍ وَلَها عَرْشٌ عَظیم٭ وَجَدْتُها وَقَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ فَهُمْ لا یَهْتَدُونَ﴾.
سلیمان (ع) نامهای به او مینویسد تا از صحت و سقم ماجرا آگاه شود: ﴿اذْهَبْ بِكِتابی هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ﴾.[2] محتوای نامه سلیمان (ع) چنین بود: ﴿إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ٭ أَلاَّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونی مُسْلِمینَ﴾.[3]
البته بعید است كه این نامه عربى نوشته شده باشد و بهنظر، عبارات یادشده نقل به معنا یا خلاصۀ نامۀ سلیمان (ع) است كه ملكۀ سبا براى ملتش بازگفته است.[4]
مراد از «مسلمین» در این نامه انقیاد در برابر سلیمان (ع) است نه اسلام آوردن یا تسلیم در برابر خدا، چنانكه از سیاق، بهویژه عبارت ﴿أَلاَّ تَعْلُوا عَلَیَّ﴾ پیداست.[5] بنابراین، سلیمان (ع) از آنان میخواهد تا برتریجویی را كنار نهند و تسلیم گردند.
ملکه درباره نامه سلیمان (ع) با درباریان و مشاورانش مشورت کرد و بااینکه آنان وی را به جنگ ترغیب کردند او عدمتمایلش را به این کار نشان داد:
﴿قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونی فی أَمْری ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ٭ قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَأُولُوا بَأْسٍ شَدیدٍ وَالْأَمْرُ إِلَیْكِ فَانْظُری ما ذا تَأْمُرینَ٭ قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَكَذلِكَ یَفْعَلُونَ٭ وَإِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ﴾.[6]
ملكۀ سبا منش پادشاهان را در دو چیز خلاصه مىدانست: فساد و ویرانگرى، و ذلیل ساختن عزیزان. اقدام او در ارسال هدایا ازآنرو بود تا دریابد آیا سلیمان (ع) پادشاه است یا پیامبر؟ مصلح است یا ویرانگر؟ زیرا پادشاهان علاقۀ شدیدى به هدایا دارند و مىتوان آنان را با هدایاى گرانبها تسلیم كرد.
پس اگر سلیمان (ع) با این هدایا تسلیم شود شاه است و در برابرش باید ایستاد و اگر بىاعتنا باشد و بر سخنان و پیشنهادهایش اصرار ورزد پیامبر خداست.[7] هنگامی که هدایا را نزد سلیمان (ع) بردند توجهی به آن نکرد و با این کار نشان داد معیارهای ارزشگذاری و اهدافش روشن است و خوی پادشاهان را ندارد و فریب چنین اقداماتی را نمیخورد:
﴿فَلَمَّا جاءَ سُلَیْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ٭ ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَهُمْ صاغِرُونَ﴾.[8]
ملکۀ سبا به رسم پادشاهان از تطمیع آغاز کرد تا اگر به اهدافش نرسید به خشونت متوسل شود. اما سلیمان (ع) پیشدستی كرد و کوشید ملکه را با تهدید تسلیم کند بیآنکه از اجبار به تغییر عقیده سخن گوید. سلیمان (ع) کوشید مظاهر شرک و در رأس آنها حكومتهای ظالمانۀ گمراهکننده را نابود سازد.
او در برابر زور به زور متوسل شد، اما هنگام دعوت، به دلیل و منطق. لذا دستور داد تخت ملکه را پیش از ورودش حاضر سازند تا نشانهای دیگر از صداقت وی در ادعای پیامبری باشد و ملکه در برابر حق تسلیم شود:
﴿قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّكُمْ یَأْتینی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونی مُسْلِمینَ…٭ قالَ الَّذی عِنْدَه عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتیكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآه مُسْتَقِرًّا عِنْدَه قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّما یَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ كَریمٌ٭ قالَ نَكِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدی أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذینَ لا یَهْتَدُونَ٭ فَلَمَّا جاءَتْ قیلَ أَ هكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَكُنَّا مُسْلِمینَ٭ وَصَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرینَ﴾.[9]
به هر حال، سلیمان (ع) هرگز ملکۀ سبا را به پذیرش ایمان اجبار نکرد بلکه او با دیدن نشانههاى متعدد حقانیت دعوت سلیمان (ع) ایمان آورد.
این نشانهها عبارت بودند از: آمدن هدهد با وضع مخصوص؛ نپذیرفتن هدایای ملكه؛ حاضر ساختن تخت او از راه دور در مدتى كوتاه؛ مشاهدۀ قدرت و عظمت فوقالعادۀ سلیمان (ع) و اخلاق او كه هیچ شباهتى با اخلاق شاهان نداشت.[10]
بدینسان، ملکۀ سبا تاجوتخت خود را حقیر یافت و از مقابلۀ نظامی با سلیمان (ع) منصرف شد: ﴿قالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾.[11] تعبیر «مع سلیمان» نشان میدهد كه ملكۀ سبا بهدور از اجبار و گردنکشی خود را همراه سلیمان (ع) در مسیر خداپرستی میداند.
_________________________________________________
برگرفته از کتاب شبهه پژوهی قرآنی (دفتر اول) نوشته دکتر ایروانی
[1]. نمل 23 و 24: «بهراستى من زنى را یافتم كه بر آنان حكومت مىكند و از هرچیز [از وسایل و لوازم حكومت و قدرت] به او دادهاند و تختى بزرگ دارد. او و قومش را یافتم كه بهجاى خدا براى خورشید سجده مىكنند و شیطان اعمال [زشتشان] را براى آنان آراسته و درنتیجه، آنان را از راه [حق] بازداشته است، به این سبب هدایت نمىیابند».
[2]. نمل، 28: «این نامۀ مرا ببر و بهسوى آنان بیفكن، سپس بهدور از دیدگان آنان خود را كنارى بگیر و بنگر چه پاسخىمىدهند؟».
[3]. نمل، 30 و 31: «یقیناً این نامه از سوى سلیمان است و سرآغازش به نام خداى رحمان و رحیم است، و [مضمونش این است كه] بر من برترى مجویید و همه با حالت تسلیم نزد من آیید».
[4]. نک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج15، ص453.
[5]. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج15، ص359.
[6]. نمل، 32-35: «گفت: اى سران و اشراف، در كارم نظر دهید. تا شما نزد من حضور داشتید من [بدون شما] فیصلهدهندۀ كارى نبودهام. گفتند: ما داراى قدرت و وسایل رزمى سختى هستیم، پس بنگر چه فرمان مىدهى؟ گفت: همانا پادشاهان هنگامى كه [با ابزار، ادوات جنگى و سپاهى رزمى] وارد شهرى مىشوند آن را تباه مىكنند و عزیزان اهلش را به ذلت و خوارى مىنشانند و [آنان] همواره چنین مىكنند. من برای آنان هدیهاى [قابلتوجه] مىفرستم، پس با تأمل مىنگرم كه فرستادگان با چه پاسخى برمىگردند؟».
[7]. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج15، ص455.
[8]. نمل، 36 و 37: «چون [فرستادۀ ملكۀ سبا] نزد سلیمان آمد [سلیمان] گفت: آیا مرا با مالى [اندک و ناچیز] یارى مىدهید؟ آنچه خدا [از نبوت و حكومت و ثروت] به من عطا كرده بهتر است از آنچه به شما داده. [هدیۀ شما براى من شادىآور نیست]، این شمایید كه با هدیۀ خود شادمانى مىكنید، بهسوى آنان بازگرد كه ما حتماً با سپاهیانى بهسوى آنان خواهیم آمد كه قدرت رویارویى با آن را ندارند و آنان را در حالى كه [در آن منطقه] حقیر و بىارزش شدهاند با خوارى و ذلت از آنجا بیرون مىكنیم».
[9]. نمل، 38 و 40-43: «[سلیمان] گفت: اى سران و اشراف، كدامیک از شما تخت او را پیش از آنكه همگى تسلیموار نزد من آیند برایم مىآورد؟…آن كه دانشى از كتاب [لوح محفوظ] داشت گفت: من آن را پیش از آنكه پلک دیدهات به هم خورد نزدت مىآورم. [و آن را در همان لحظه آورد]. چون سلیمان تخت را نزد خود دید گفت: این از فضل و احسان پروردگارم است تا مرا بیازماید كه آیا سپاسگزارم یا ناسپاس؟ و هركه سپاسگزارى كند به سود خود سپاسگزارى كند و هركس ناسپاسى ورزد [زیانى به خدا نرساند]، زیرا پروردگارم بىنیاز و كریم است. گفت: تختش را [با تغییر در زینت] برایش ناشناس كنید تا ببینیم آیا [به شناخت آن] راه مىیابد یا از كسانى است كه راه نمىیابند؟ چون [ملكۀ سبا] آمد گفتند: آیا تخت تو اینگونه است؟ گفت: گویا این همان است! و ما را پیش از این [به حقانیت و قدرت سلیمان] آگاهانیدند و [همان زمان] تسلیم شدیم. چیزى كه [ملكۀ سبا] بهجاى خدا مىپرستید او را [از تسلیم در برابر حق] بازداشته بود، زیرا او از گروه كافران بود [و در میانشان رشد كرده و به روش آنان خو گرفته بود]».
[10]. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج15، ص483.
[11]. نمل، 44: «[ملكۀ سبا] گفت: پروردگارا، قطعاً من به خود ستم كردم، اینک همراه سلیمان تسلیم [فرمانها و احكام] خدا، پروردگار جهانیان، شدم».
[1]. نمل 23 و 24: «بهراستى من زنى را یافتم كه بر آنان حكومت مىكند و از هرچیز [از وسایل و لوازم حكومت و قدرت] به او دادهاند و تختى بزرگ دارد. او و قومش را یافتم كه بهجاى خدا براى خورشید سجده مىكنند و شیطان اعمال [زشتشان] را براى آنان آراسته و درنتیجه، آنان را از راه [حق] بازداشته است، به این سبب هدایت نمىیابند».
[2]. نمل، 28: «این نامۀ مرا ببر و بهسوى آنان بیفكن، سپس بهدور از دیدگان آنان خود را كنارى بگیر و بنگر چه پاسخىمىدهند؟».
[3]. نمل، 30 و 31: «یقیناً این نامه از سوى سلیمان است و سرآغازش به نام خداى رحمان و رحیم است، و [مضمونش این است كه] بر من برترى مجویید و همه با حالت تسلیم نزد من آیید».
[4]. نک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج15، ص453.
[5]. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج15، ص359.
[6]. نمل، 32-35: «گفت: اى سران و اشراف، در كارم نظر دهید. تا شما نزد من حضور داشتید من [بدون شما] فیصلهدهندۀ كارى نبودهام. گفتند: ما داراى قدرت و وسایل رزمى سختى هستیم، پس بنگر چه فرمان مىدهى؟ گفت: همانا پادشاهان هنگامى كه [با ابزار، ادوات جنگى و سپاهى رزمى] وارد شهرى مىشوند آن را تباه مىكنند و عزیزان اهلش را به ذلت و خوارى مىنشانند و [آنان] همواره چنین مىكنند. من برای آنان هدیهاى [قابلتوجه] مىفرستم، پس با تأمل مىنگرم كه فرستادگان با چه پاسخى برمىگردند؟».
[7]. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج15، ص455.
[8]. نمل، 36 و 37: «چون [فرستادۀ ملكۀ سبا] نزد سلیمان آمد [سلیمان] گفت: آیا مرا با مالى [اندک و ناچیز] یارى مىدهید؟ آنچه خدا [از نبوت و حكومت و ثروت] به من عطا كرده بهتر است از آنچه به شما داده. [هدیۀ شما براى من شادىآور نیست]، این شمایید كه با هدیۀ خود شادمانى مىكنید، بهسوى آنان بازگرد كه ما حتماً با سپاهیانى بهسوى آنان خواهیم آمد كه قدرت رویارویى با آن را ندارند و آنان را در حالى كه [در آن منطقه] حقیر و بىارزش شدهاند با خوارى و ذلت از آنجا بیرون مىكنیم».
[9]. نمل، 38 و 40-43: «[سلیمان] گفت: اى سران و اشراف، كدامیک از شما تخت او را پیش از آنكه همگى تسلیموار نزد من آیند برایم مىآورد؟…آن كه دانشى از كتاب [لوح محفوظ] داشت گفت: من آن را پیش از آنكه پلک دیدهات به هم خورد نزدت مىآورم. [و آن را در همان لحظه آورد]. چون سلیمان تخت را نزد خود دید گفت: این از فضل و احسان پروردگارم است تا مرا بیازماید كه آیا سپاسگزارم یا ناسپاس؟ و هركه سپاسگزارى كند به سود خود سپاسگزارى كند و هركس ناسپاسى ورزد [زیانى به خدا نرساند]، زیرا پروردگارم بىنیاز و كریم است. گفت: تختش را [با تغییر در زینت] برایش ناشناس كنید تا ببینیم آیا [به شناخت آن] راه مىیابد یا از كسانى است كه راه نمىیابند؟ چون [ملكۀ سبا] آمد گفتند: آیا تخت تو اینگونه است؟ گفت: گویا این همان است! و ما را پیش از این [به حقانیت و قدرت سلیمان] آگاهانیدند و [همان زمان] تسلیم شدیم. چیزى كه [ملكۀ سبا] بهجاى خدا مىپرستید او را [از تسلیم در برابر حق] بازداشته بود، زیرا او از گروه كافران بود [و در میانشان رشد كرده و به روش آنان خو گرفته بود]».
[10]. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج15، ص483.
[11]. نمل، 44: «[ملكۀ سبا] گفت: پروردگارا، قطعاً من به خود ستم كردم، اینک همراه سلیمان تسلیم [فرمانها و احكام] خدا، پروردگار جهانیان، شدم».