نهضت اصلاح دینی یکی از زمینههای موثر برای سکولاریسم بود چراکه در این دوره تغییر بنیادین الهیات مسیحی به گونهای رقم خورد که از گستره دین کاسته و رشد و شکوفایی سکولاریسم فزونی یافت. (برای مطالعه بیشتر میتوان به کتابهایی مثل «ظهور و سقوط سکولاریسم» مراجعه کرد)
اصلاح دینی، به جنبشهایی برای تصحیح جنبههایی از نظم دینیِ موجود که ناروا شمرده میشوند اطلاق میگردد. این تصحیح غالباً با تفسیر، تغییر یا منتفیکردنِ بعضی آداب، احکام یا اصولِ دوره قبل صورت میپذیرد.
اصلاح دینی در مسیحیت به جنبش بزرگ دینی در کلیسای مسیحی اطلاق میشود که از اوایل سدۀ ۱۶ م / ۱۰ ق در آلمان آغاز شد و بهسرعت در بخش بزرگی از اروپا گسترش یافت و سرانجام به جدایی از کلیسای کاتولیک رُمی و برقراری آیین پروتستان انجامید (1)
اصلاحطلبان مسیحی تحت تأثير جنبش رنسانس و شعار محوری آن، يعنی «بازگشت به سرچشمه ها»، به خـوانش جديـدی از متـون دينـی دست يافتند. آنان انتقاداتی بر كليسای كاتوليک وارد میكردند كه از زاويـه مـتن مقـدس و آبای كليسا بود و قرون وسطی بر پايه اين منابع بنا شده بود.
به واقع، اصلاحطلبان در انتقاد و اعتراض به عملكرد كليسای كاتوليک با ابزار و باورهای خودشان به جنگ آنهـا رفتنـد و ادعايشان اين بود كه كليسای كاتوليک بر خلاف اصول نظری و متون مورد تأييد خود عمل میكند و بين عملكرد كليسـا بـا اصـول نظـریِ آن نـاهمزبـانی و ناسـازگاری وجـود دارد. (علیپوریانی، 120)
به طور کلی میتوان اصلاحطلبان را به سه دسته اصلاحطلبان اقتدارگرا، اصلاحطلبان بنیادستیز و اصلاحطلبان کاتولیک تقسیم کرد(همان، 115).
دو دسته اول از منتقدان کلیسای کاتولیک بودند و معمولا اصلاحطلبان به این دو دسته اطلاق میشود.
دسته سوم نیز که اصلاحگرانی از درون کلیسای کاتولیک بودند جهت کاستن از شدت انتقاداتِ دو دسته اول، خود به اصلاحاتی دست زدند که همچون نگرشهای اصلاحی نهضت اصلاح دینی نقش مهمی در شکلگیری فلسفه سیاسی سکولاریسم داشت(همان، 120).
آلیستر مک گراث از صاحبنظران به نام در زمینه نهضت اصلاح دینی که خود از موافقان سکولاریسم است، در کتاب «مقدمهای بر نهضت اصلاح دینی» خود این نگرش را- که اهمیتی ویژه در شکل دادن به فرهنگ امروز غرب دارد- از ویژگیهای مهم نهضت اصلاح دینی دانسته و آن را مجموعهای از پیش فرض الهیاتی عنوان میکند (آلیستر، 487-488).
به طور کلی مجموعه پیامدها و پیشفرضهای الهیاتی نهضت اطلاح دینی که تاثیر بهسزایی در شکل گرفتن نگرش سکولار داشته است را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد.
1. سکولاریسم و اندیشههایی در جهت تغییر نگرش به دنیا
دسته اول اندیشههای الهیاتی بود که پیامدهای فرهنگی آن برگشتن مردم به زندگی طبیعی آنها و رهایی از بحرانی روحی بود(همان، 503).
کلیسای کاتولیک همواره به اندیشه های رهبانیِ نجات و دعوتْ اصرار داشت که مستلزم پشت کردن به دنیا بود، این درحالی است که اصلاحگران با جدیت تمام، این اندیشه را رد میکردند.
بنابر نگرش مسیحیت قرون وسطایی زیستن در این دنیا، گزینه درجه دوم محسوب میشد و ارج نهادن به این دنیا، نوعی پوچی معنوی و روحانی تلقی میشد که فرجام آن همه انواع انحطاط معنوی بود(همان، 491).
این در حالی است که اصلاحگران این دو اندیشه را در بازخوانیای جدید به این صورت ارائه کردند که از فرد مسیحی خواسته شده که در دنیا کار کند تا آن را نجات بخشد. تعهد داشتن در مقابل دنیا از مهمترین جنبههای تحقق بخشیدن به عقیده نجات در مسیح است(همان، 494).
خداوند قوم خود را علاوه بر داشتن ایمان، به اظهار آن ایمان در حوزه های خاصی از زندگی نیز دعوت میکند(همان). هیچ مسیحی از کارکردن در زندگی روزمرهاش در امان نبود و همواره این اندیشه او را آزار میداد چراکه همه اینها موجب دوری او از نجات بود.
این اندیشه به طور جدی در اخلاق کار در آیین پروتستان ظاهر شد، آنجایی که بیزاری شدید نسبت به کار در سنت نخستین مسیحی به دعوتی رهبانی و روحانی تغییر یافت، لوتر از رهبران اصلاحگری از همان اصطلاحی که در قرون وسطی برای دعوت رهبانی استفاده میشد، برای دعوت به کار استفاده کرد(همان، 497).
2. نهضت اصلاح دینی و اندیشههای زمینهساز برای تغییر ساختار اجتماعی و علمی
دسته دوم اندیشههایی بود که زمینه تغییر ساختار اجتماعی و گذشتن از ظاهر گزارههای علمی کتاب مقدس را فراهم کرد. اگرچه برخی از این زمینهها برای اصلاح دین و قرائتهای دینی بوده است ولی در ادامه به کاهش گستره دین در جامعه و به حاشیه رفتن آن و رشد سکولاریسم منجر شده است.
الف) اندیشه حقوق بشری و سلطان کشی توجیه پذیر
نهضت اصلاح دینی با تغییر دیدگاه هایی همچون “مقدر بودن” ساختار اجتماعی موجود که دیدگاهی ایستا و غیر پویا بود به دیدگاه “ایدئولوژی عبور” به این معنا که جایگاه فرد در دنیا تا حدی بر تلاش خود او استوار است، موجب شکل گرفتن آموزه تغییر پذیری اساسی نظام های اجتماعی موجود و سپس مطرح شدن نظریه سلطان کشیِ توجیه پذیر شد(همان، 504-505).
در توضیح این نظریه و امثال آن، که در فرانسه قرن شانزدهم توسط پیروان فرانوسوی کالون رهبر نهضت اصلاح دینی مطرح و ترویج شد، بر گرفته از این نگاه الهیاتی کالون بود که هر حاکمی که از چارچوب تعیین شده توسط خداوند پا را فراتر نهد، به همان دلیل، دیگر نمی تواند حاکم باشد و از حقوق و امتیازات آن قانون محروم میشود(همان، 506-507).
امثال همین نظریات نو بود که نقطه عطف مهمی در گذر از فئودالیسم به دموکراسی مدرن را رقم زد(همان، 507).
ب) اندیشههایی پیشرو در جهت پیدایش و پیشرفت علوم تجربی
کالون از رهبران اصلاحگرای اقتدارگرا(علی پوریانی،120) دو سهم عمده در پیشرفت علوم تجربی داشت؛ نخست اینکه وی با نگرشی مثبت به مطالعه علمی طبیعت تشویق میکرد، او دنیا را تماشاخانه عظمت و شکوه خداوند معرفی کرده و دلالیل بیشماری از وجود و حاکمیت خداوند را به همگان نشان داد(همان،510).
سهم دوم وی حذف مانعی مهم از سر راه رشد و گسترش علوم تجربی بود؛ او اعلام کردکه کتاب مقدس توجهی به جزئیات ساختار جهان مادی ندارد بلکه هدف آن اعلام بشارت عیسی میسح است(همان، 511-512).
در مورد داستان آفرینش درکتاب مقدس (سفر خروج 1)، کالون استدلال میکرد که آن داستان با تواناییها و بینشهای مردمانی تقریبا ساده و ابتدایی تناسب دارند و نباید ماجراهای آن را جلوههای دقیق حقیقت تلقی کرد(همان، 514).
ج) ظهور اندیشه دموکراسی در اندیشههای اصلاحگران
از دیگر اهدافی که تاثیر شگرفی در شکلگیری دموکراسی داشت، انتقاد اصلاحگرانِ اقتدارگرا و بنیاد ستیز به دخالت كليسـا در قـدرت دنيـوی و گـرايش روزافزون پاپها به كسب قدرت سياسی بود.
اصـلاحگـران اقتـدارگرا، بـه اسـتناد كتـاب مقدس، نوشتههای آباء، و عملكرد كليسای كلاسيک، آن را مغاير با اصـول اعتقـادی ديـن مسيح ميدانستند و خواهان جدايی دو قلمرو دينی و دنيوی و عدم مداخله آنها در امـور و حوزههای يكديگر بودند( علی پوریانی،120).
انتقادی که به شکل نظریه دو پادشاهی لوتر ظهور یافت او در این نظریه میگوید پادشاهی دین و دنیا با هم متفاوت است لوتر با الغای تمایزی که در قرون وسطی میان مقام دنیوی و معنوی وجود داشت، نظریه دیگری را درباره حوزه قدرت مطرح کرد که اساس و مبنای آن تمایز دو پادشاهی بود.
او میگفت ما همگی به واسطه تعمید، کشیشان رسمی و منصوب هستیم. طبق نظریه او مؤمنانی که همگام با روح القدس هستند دیگر نیازی ندارند که کسی آنها را راهنمایی کند.
او با این سخن خود به طور کاملا صریح و واضح دین را امری فردی میداند(آلیستر، 426-427)، امری که حتی اصلاحطلبان درون کلیسای کاتولیک(اصلاحگران ضد نهضت اصلاح دینی) نیز به آن تاکید داشتند(علی پوریانی،120).