اصالت قرآن از جمله موضوعاتی است که در جهان امروز مورد توجه بسیاری از افراد قرار گرفته است. اینکه آِیا کتابی آسمانی و مستقل است یا برگرفته از تورات و انجیل است؟ البته اینکه یک کتاب برگرفته از دیگر نوشتهها باشد، مشکلی ایجاد نمیکند ولی با توجه به اینکه قرآن خود را معجزه میداند و مسلمانان به آسمانی بودن آن باور دارند، با خدشه در اصالت آن و اثبات اینکه قرآن از دیگر کتابها اقتباس شده است، میتوان نسبت به اعجاز آن تردید نمود.
خاورشناسانی همچون گلدزیهر، نولدکه و یوسف دُرّه حداد معتقدند قرآن کتابی اصیل نیست و از دیگر کتابهای مقدس اقتباس شده است. طبیعی است که پیامد این نظریه، بیاعتباری و بیاصالتی قرآن است که در نتیجه آن اساس آسمانی بودن و معجزه بودنش و به تبع نفی اصالت دین اسلام خواهد بود.
عموم نظریات پیرامون اصیل نبودن قرآن بر دلیلهای زیر استوار است:
دلیل اول خاورشناسان: شواهد درونی قرآن
گواهی خود قرآن به استفاده از کتابهای مقدس پیشین، یکی از دلایلی است که نشانگر اقتباسی بودن و عدم اصالت قرآن است.
در این باره باید به مواردی اشاره کرد که به صراحت خود قرآن در کتابهای پیشین همچون صحیفههای ابراهیم و موسی آمده است. آیاتی همچون ﴿أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فی صُحُفِ مُوسى٭ وَإِبْراهیمَ الَّذی وَفَّى٭ أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى﴾؛[1] ﴿وَإِنَّهُ لَفی زُبُرِ الْأَوَّلینَ٭ أَ وَلَمْ یَكُنْ لَهُمْ آیَةً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنی إِسْرائیلَ﴾.[2] ﴿إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولى٭ صُحُفِ إِبْراهیمَ وَمُوسى﴾؛[3] از جمله این موارد هستند.
دیگر نشانه و آیهای که برای اثبات این ادعا به کار میرود آیاتی است که بیانگر دانش اهل کتاب به آموزههای قرآن است. به عبارت دیگر، خود قرآن بیان میکند که مسیحیان، یهودیان و دیگرانی از بسیار از مطالب او آگاهی دارند. قرآن در آیۀ ﴿كِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾[4] به صراحت بیان میکند که قرآن برای عدهای که آگاهی دارند، تفصیل داده شده است.
نقد اول: هم زبان نبودن پیامبر(ص)
پیش از هر چیز، باید دانست که این ادعا در جهان مدرن امروز مطرح نشده است. از مدتها پیشتر مسئله اصالت قرآن و اینکه آیا پیامبر (ص) مطالب قرآن را از دیگر کتابها اخذ کرده، مطرح بوده است. این مسئله حتی در زمانه خود پیامبر (ص) نیز توسط مشرکان طرح شده و خود قرآن آن را گزارش میکند. ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبین﴾.[5] عدهاز از مشرکان در این باره میگفتند: پیامبر اسلام، مطالب خود را از کتاب مقدس پیشین که توسط دو فرد مسیحی خوانده شده، اخذ کرده است چراکه سخنان آن دو را شنیده و آموخته و سپس در قالب قرآن بیان کرده است.[6]
لکن خود قرآن این ادعا را به صورت جدی نقد میکند و آن را با چالش مواجه میسازد. قرآن به مسئله همزبان نبودن پیامبر و کتاب مقدس پیشین اشاره میکند. پیامبری که درس ناخوانده و امّی بوده است و به تواتر تاریخی هیچ آموزگاری نداشته است[7] تا زبان دیگری را بیاموزد، چگونه میتواند متن دیگر کتابهای مقدس که به زبانی دیگر (عبری) بوده است را بفهمد و از آن اقتباس کند؟!
افزون بر این پیامبری که چنین ویژگی داشته است، چگونه توانسته آن آموزهها را به زبان عربی فاخر در آورد؟ پیامبر در تاریخ حیات خویش شخصیتی آموزش دیده نبوده است تا بتواند در ادبیات و شعر و پردازشهای زبانی مهارتی کسب کند. بر این اساس، چنین شخصی، چگونه توانسته است، مطالب دیگر کتابها که به زبان دیگر بوده است را به عربی فاخر تبدیل و ترجمه کند؟!
پر واضح است که چنین رفتاری از شخصی که آموزگاری نداشته است و امّی بوده است، ممکن نیست. و به تواتر تاریخی، هرگز معلمی ندید تا بتوان ادعا کرد زبانی جز عربی، مثل عبری را میدانسته است.
نقد دوم: تأکید خود قرآن بر اصالت خویش
افزون بر نقد پیشین، اگرچه قرآن اذعان دارد که مطالبش در دیگر کتابهای مقدس یافت میشود، لکن برای اثبات اعتراف قرآن بایستی تمام آیات قرآن را بررسی کرد. قرآن در دیگر آیات خود بر اصالت آموزههایش تأکید کرده است و این نشان میدهد که وجود برخی از مطالب قرآن در دیگر کتابهای مقدس، خدشهای به اصالت آن نمیزند. حداقل نمیتوان گفت که قرآن خودش بر اقتباسی بودنش اعتراف کرده است!
اینکه قرآن در آیات مختلفی بیان میکند که اهل کتاب، آموزههای دینی را تحریف میکنند نشان میدهد که قرآن به آنچه در آن زمان تحت عنوان کتاب مقدس وجود داشته، رضایت نمیدهد و مطالب آن را به صورت کلی تأیید نمیکند. اگر قرار بود قرآن به صورت کلی اقتباسی از دیگر کتابهای آسمانی باشد، نباید چنین موضعی از قرآن را در قبال آن کتابها شاهد میبودیم. آیاتی همچون ﴿مِنَ الَّذینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِه﴾؛[8] ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً﴾.[9] نمونهای بر موضع گیری قرآن در قبال اهل کتاب است.
حال، چگونه میتوان ادعا کرد که قرآن خود بر اقتباس از کتب پیشین گواهی میدهد؟!
نقد سوم: قرآن به اقتباس از عهدین اذعان نکرده است
هنگامی که آیاتی که به عنوان اعتراف قرآن بر اقتباسی بودن آن را بررسی میکنیم، به راحتی متوجه میشویم که این آیات اساساً هیچ اعترافی به اقتباس قرآن از کتابهای مقدس ندارد. در حقیقت این آیات برای مشرکان و مخالفان گواهی ارائه میدهد تا افرادی که در الهی بودن معارف قرآن تردید دارند، باور پیدا کنند که این معارف در میان سایر ادیان نیز وجود دارد و چنین نیست که پیامبر (ص) از جانب خویش و برای منافع خود سخن گفته باشد.
این رخداد حتی در میان دیگر انبیاء نیز بوده است که محتوای خود را همسو با محتوای انبیاء پیش از خود معرفی میکردند تا کسی گمان نکند که مطالب آنها به تازگی و از جانب خودشان ارائه میشود. همانگونه که عدهای گمان میکردند که وحی بر انسان یک پدیدهای تازه است ﴿أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلى رَجُلٍ مِنْهُم﴾.[10] ولی قرآن تأکید میکند که وحی بر انسان تازه نیست بلکه پیش از اسلام نیز بر افرادی (انبیاء) وحی میشده است. ﴿قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُل﴾[11]
به همین دلیل قرآن کریم، آگاهی عالمان بنی اسرائیل را آیه و نشانه حقانیت خود معرفی میکند نه اعترافی به اقتباسی بودن قرآن. ﴿أَ وَلَمْ یَكُنْ لَهُمْ آیَةً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنی إِسْرائیلَ﴾ .
دلیل دوم خاورشناسان: شباهت قرآن و کتب مقدس
مهم ترین دلیلی که خاورشناسان که برای ادعای خودشان بیان کردند عبارت از شباهت آموزه های قرآن و عهدین بود. قرآن مانند تورات سخن از خلقت آسمانها و زمین و بعثت انبیاء به میان آورده است و بین داستانهای قرآن از سرگذشت پیامبران و داستانهای انجیل شباهتهای زیادی را میتوان سراغ گرفت. همه اینها به زعم آنها از این واقعیت پرده برمیدارد كه محمد(ص) آموزه هائی از یهود كه در سرزمین عربستان به عنوان ملتی صاحب كتاب و شریعت شناخته میشدند برگرفته و آنها را در قالبی نو ارائه كرده است.[1]
لکن این ادعا از جهات مختلف قابل نقد است.
نقد اول: منشأ و خاستگاه مشترک کتابهای مقدس
بی تردید شباهتهائی میان معارف و آموزههای قرآن و عهدین وجود دارد. حال پرسش این است كه راز این هم سنخی چیست؟
درباره هماهنگی ادیان آسمانی و یگانگی سخن آنان سه احتمال وجود دارد:
1 – برخورداری از خاستگاه مشترك؛ از آنجا كه همه کتابهای مقدس از جانب یک منبع و ریشه هستند طبعا در سرشاخهها همگون خواهند بود. از اینرو شباهت مضمون این کتابها دلیل معتبری بر این نیست که قرآن از دیگر کتابها اقتباس شده است.
2 – اینکه کتابی که از نظر زمانی متأخر است، از کتابهای پیشین اقتباس شده باشد.
3 – همسانی مضامین این کتابها امری اتفاقی است و بدون دلیل است.
بی تردید گزینه سوم را نمیتوان پذیرفت، چرا كه با حكمت شگرف حاكم بر جهان تدبیر سازگار نیست. اگر کتابهای آسمانی از جانب خداوند نازل شده است، پس نمیتوان امور را به اتفاق تفسیر کرد زیرا اتفاق و تصادف با حکمت الهی سازگار نیست. بر این اساس، احتمال سوم منتفی است و تنها دو احتمال نخست باقی میماند. حال سئوال این است، این جماعت را چه شده كه گزینه مستدل نخست را نادیده گرفته و بر آن گزینه دوم هم داستان شده اند؟! کمترین نقدی که بر خاورشناسان وارد میشود آن است که اگر دو احتمال در مسئله وجود دارد، نمیتوان گزینه دوم را قطعی دانست؛ چراکه هنوز احتمال اول پابرجاست.
علاوه بر اینکه اساساً احتمال اول آن قدر قوی بلکه قطعی است که گزینه دیگر را از اساس ویران میسازد. بر این اساس، از همآهنگی مضامین کتاب مقدس نمیتوان نتیجه گرفت که قرآن از عهدین یا دیگر کتب اقتباس شده است.
بنابراین مشابهت دو کتاب در برخی مطالب، دلیل محکمی بر اقتباسی بودن قرآن نیست؛ همانطور که اگر دو متفکر در دو نقطه از جهان در تحقیقات خود به نتایج مشابهی دست یابند، آیا میتوان گفت که این دو متفکر به صورت حتمی و قطعی با یکدیگر مرتبط بودهاند؟! روشن است که چنین قضاوتی عاقلانه نیست.
درباره قرآن هم مطلب به همین صورت است. به صرف اینکه مضامین قرآن با دیگر کتب آسمانی شباهت و نزدیکی دارد، نمیتوان آن را دلیلی بر اقتباسی بودن قرآن دانست؛ بلکه به همان میزان که احتمال آن وجود دارد که قرآن از آنها نسخهبرداری و اقتباس کرده باشد، احتمال آن وجود دارد که پیامبر اسلام (ص) بدون توجه به آن کتب، مطالب را از جانب خدای متعال دریافت کرده باشد و آن را بر زبان آورده باشد.
نقد دوم. اختلافات عمیق قرآن و عهدین
اگر معارف قرآن برگرفته از معارف تورات و انجیل است باید بین قرآن و عهدین هماهنگی وجود داشته باشد، هرچند بین این دوشباهتهائی در معارف و قصص انبیاء و مواعظ وجود دارد، امّا تأمّل در قرآن و عهدین روشن میسازد كه این شباهتها ناشی از گرته برداری قرآن از عهدین نیست، زیرا بین آنها تفاوتهای عمیق و غیرقابل سازش وجود دارد و اصولاً زبان آنها متفاوت است و زاویه دید هریك جهت خاصی را میپیماید، هرچند در برخی نامها و واقعیتها كه بیانگر الهی بودن و متحدالمصدر بودن این ادیان است، هماهنگیهایی نیز دارند.
برای آگاهی از تفاوت های اساسی قرآن و عهدین در آموزه های اعتقای، کافی است داستان آدم و حوا را در قرآن و عهدین مقایسه کنیم؛ درست است که بین این دو داستان شباهت های فراوانی وجود دارد اما آن چنان جهت گیری این دو داستان متفاوت است که به هیچ وجه نمی توان پذیرفت یکی از دیگری گرفته شده باشد. به طور اجمال خدای قرآن خدایی قادر، عالم، حکیم، خبیر و … است و هیچ صفت نقصی در او نیست در حالی که خدایی که عهدین بویژه تورات معرفی می کند گاهی دچار ناآگاهی، غفلت، بخل، حسادت و… است.
همچنین پیامبرانی که قرآن معرفی می کند انسان های شریف و برجسته ای هستند که به خاطر آراسته بودن به فضائل انسانی به این مقام برگزیده شده اند در حالی که پیامبرانی که عهدین معرفی می کنند از صفات و روحیاتی برخوردارند که از یک انسان عادی بعید است چه رسد به پیامبر. کافی است داستان پیامبرانی مانند داوود، لوط و یعقوب در قرآن و عهدین مقایسه شود. تورات در داستانهای مكرّر چیزهائی را به انبیاء الهی نسبت میدهد كه كرامت و منزلت آنها را به شدت زیر سؤال میبرد، و حتّی آنان را متهم به ارتكاب گناهانی میكند كه از انسانهای متدین عادی بعید است، تا چه رسد به انبیاء كه بندگان برگزیده و شایسته خداوند هستند.
اگرچه خاورشناسان که متوجه تفاوت قرآن و عهدین در جهات متعدد شدند، برگرفته شدن قرآن از عهدین را این گونه توجیه کردند که با توجه به امی بودن پیامبر (ناخوانده بودن)، طبعا اطلاعات تورات و انجیل را از متن مکتوب دریافت نمی کرده بلکه آنها را از گفتههای عامه مردم گرفته و در نتیجه این تفاوت ها رخ داده است؛ولی این توجیه قابل قبول نیست زیرا در این توجیه اقتباس قرآن از آموزههای ادیان دیگر پیش فرض تلقی شده است و سپس برای توجیه آن احتمال داده شده که پیامبر (ص) از گفتههای عمومی آن مطالب را گرفته است. این در حالی است که اساساً تفاوتهای عمیق و بنیادین مضمونهای قرآن و دیگر کتابهای مقدس اساساً این پیشفرض را مخدوش میکند که قرآن از آن کتابها اقتباس شده باشد.
نویسنده مقاله «قرآن» دائرة المعارف بریتانیكا مینویسد:
«دانشمندان غربی كه آیات متعددی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادهاند، اثبات كردهاند كه بسیاری از مطالب داستانی قرآن راجع به اشخاصی كه نامشان در عهدین آمده با نقل عهدین متفاوت است و به نظر میرسد كه برگرفته از مطالب مسیحیان متأخر و بیش از همه از منابع یهودی باشد. موضوعات دیگر از قبیل عقیده به داوری قریب الوقوع و توصیفات بهشت با موضوعات مورد قبول پدران (كشیشان) كلیسای سریانی معاصر مطابقت دارد. با این وجود وابستگی لزوماً به معنی وابستگی نوشتاری نیست بلكه ممكن است وابستگی بخاطر متأثر شده از گزارشهای شفاهی باشد». (The Encyclopeadia of Islam، Vol. P7)
علاوه بر این باید توجه کرد که اگر قرار باشد قرآن از دیگر ادیان اقتباس شده باشد، پس بایستی همان تناقضات و تعارضاتی که در ادیان دیگر به وجود آمده است را نیز دربرداشته باشد در حالی که در قرآن هیچ خبری از چنین تناقضها نیست؛ چراکه اگر میبود خاورشناسان و دیگر متفکران اساساً به سراغ اقتباس قرآن از عهدین نمیرفتند بلکه اساس اعجاز و آسمانی بودن آن زیر سؤال میرفت و دیگر نیازی نبود که مسئله اقتباس یا عدم اقتباس قرآن از دیگر کتب دینی مورد توجه باشد.
نقد سوم: مشابهت قرآن؛ دلیلِ اصالت قرآن
افزون بر این، مشابهت آموزهها و داستانهای قرآن با آنچه در دیگر کتب آسمانی آمده است، خود دلیلی بر اصالت قرآن است. توضیح آنکه ادیان الهی اگر همگی از جانب خدا هستند پس باید حداقل در موارد متعددی با یکدیگر همسو باشند. اگرچه پیروان ادیان گاهی با یکدیگر به نزاع و جنگ بر میخیزند ولی خود ادیان با یکدیگر خصومتی ندارند؛ زیرا همگی از جانب یک خدا برای بشر به ارمغان آورده شدهاند. (برای مطالعه بیشتر: جنگ مذهبی؛ جنگ مذهب یا پیروان مذهب؟) بر این اساس، این کاملا طبیعی است که بسیاری از اشخاص اشاره شده در کتابهای مقدس و قرآن و حتی برخی مضامین دیگر شباهتهایی داشته باشند.
اگرچه اختلافات قرآن و عهدین و دیگر کتابهای آسمانی بسیار عمیق است ولی مواردی از مشابهت هم وجود دارد که اتفاقا اگر وجود نمیداشت چالشبرانگیز بود. اگر مطالب و داستانهای قرآن صددرصد بیگانه از آن چیزی باشد که در متن دیگر ادیان بیان شده (نه مطالب تحریف شده)، بایستی به آن شک کرد! به عنوان مثال رخدادی همچون طوفان نوح یک بار رخ داده است و طبیعتا گزارش قرآن و یهود و مسیحیت نباید کاملا بیگانه از همدیگر باشند چراکه همگی از یک واقعیت گزارش میدهند و همگی کتاب مقدس ادیانی هستند که از جانب یک خدا آمدهاند و همگی به یکتاپرستی و باور به آخرت دعوت میکنند. به همین دلیل قرآن کریم در آیات مختلفی بر همسویی و وحدت ادیان و شرایع آسمانی در اصول و مبانی، و اشتراک هدف پیامبران تأکید میکند: ﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْكَ وَما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَمُوسى وَعیسى أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فیه﴾؛[12] ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنا فی كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوت﴾؛[13] ﴿وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَأَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَإِقامَ الصَّلاةِ وَإیتاءَ الزَّكاةِ وَكانُوا لَنا عابِدین﴾.[14]
این انتظار که قرآن داستان حضرت نوح (ع) را به گونهای نقل کند که قبلا هیچ سابقهای نداشته باشد، انتظار نامعقولی است؛ بلکه اگر چنین اتفاقی میافتاد، اشکال بیشتری به ادیان و قرآن وارد میآمد. بنابراین، مشابهت و نزدیکی برخی از مطالب قرآن با دیگر مطالب در دیگر ادیان الهی، نشانهای بر الهی بودن و اصالت آن است و احتمال اینکه پیامبر (ص) از جانب خودش مطلبی را نقل کرده باشد، میکاهد.
چرایی اختلاف قرآن با دیگر کتب آسمانی
البته ممکن است در این مورد این پرسش به وجود بیاید که اگر اسلام و دیگر ادیان همسو با یکدیگر هستند، پس چرا برخی مطالب دیگر آنها با یکدیگر متفاوت است؟
در این باره باید گفت: اگرچه قرآن و دیگر ادیان از جانب یک خدا میباشند ولی دیگر کتابهای آسمانی معجزه الهی نیستند و حتی خود مسیحیان و یهودیان نیز ادعایی بر اعجاز انجیل و تورات ندارند. به همین دلیل، تنها قرآن است که از دستبرد و تحریف در امان بوده است ولی دیگر انجیل و تورات دچار تحریف شده و لزوما نگاشته خود انبیاء الهی و کلام خداوند نیستند.
به همین دلیل طبیعی است که برخی از مطالب قرآن با دیگر کتب آسمانی متفاوت باشد. در واقع منشأ این تفاوت را بایستی در تحریف انجیل و تورات جستجو کرد. به عنوان مثال مسیحیان باور دارند که اناجیل موجود، به قلم حواریون و حواریونِ حواریون تدوین شده است و عین الفاظ وحیشده بر عیسی(ع) نیست. یهودیان نیز بسیاری از عهد عتیق را از حضرت موسی (ع) نمیدانند؛ حتی درباره خود تورات نیز شواهدی وجود دارد که نشان از نگارش آن پس از عمر حضرت موسی (ع) دارد. [15] به عنوان مثال بیان حادثه فوت حضرت موسی (ع) و وقایع پس از آن در سفر تثنیه تورات، نشانهای بر تأیید این ادعا است.
_____________________________________________
بازنویسی از کتاب شبهه پژوهی قرآن، نوشته دکتر جواد ایروانی (دفتر اول) به همراه اضافاتی از دکتر محمدابراهیم روشنضمیر