عقلانیت و دین در ایدئولوژی‌های سکولاریسم
عقلانیت به عنوان بنیان سکولاریسم معرفی می‌شود. با این حال باید دانست عقلانیت در ذات خود مستلزم انکار دین و آگاهی دینی نیست بلکه عقل با اثبات حقایق و معارف فراعقلی، در دامنۀ معرفت دینی قرار گرفته و حریم سنت‌های الهی را پاس می‌دارد. نتیجه این مهم ارج نهادن به مفاهیم…
خلاصه نویسی محمدصادق افتاده از کتاب رنسانس دینی و سکولاریسم پنهان

عقلانیت و دین در ایدئولوژی‌های سکولاریسم

عقلانیت به عنوان بنیان سکولاریسم معرفی می‌شود. با این حال باید دانست عقلانیت در ذات خود مستلزم انکار دین و آگاهی دینی نیست بلکه عقل با اثبات حقایق و معارف فراعقلی، در دامنۀ معرفت دینی قرار گرفته و حریم سنت‌های الهی را پاس می‌دارد. نتیجه این مهم ارج نهادن به مفاهیم و ارزش‌های دینی است.

عقل در دوره مدرن

در دوره مدرن ولی عقلانیت مسیر دیگری را پیمود و رابطه خود را با دین و معارف فراعقلی قطع کرد.  اگر عقلانیت پیوند خود را با هستی‌شناسی دینی قطع کند و معارف فراعقلی دین را که هویتی آسمانی و وحیانی دارند انکار نماید، به عقلانیت خودبنیاد تبدیل می‌شود. در این حالت، عقل هستی‌شناسی قرین می‌ شود که فاقد اسرار دینی است. البته باید توجه داشت که ممکن است در این حالت، عقل خودبنیاد تفسیر متافیزیکی خویش از هستی را به نام دین ارائه دهد؛ اگرچه در حقیقت ارتباطی با دین ندارد.

پرواضح است که استفاده از پوشش دینی برای عقلی که ارتباط خود را با معرفت دینی قطع کرده است، چندان دوام نمی‌آورد. چون پیوند چنین عقلی با دین، حقیقی نیست، در زمانی کوتاه با چالش‌های جدی روبرو می‌شود. در نتیجه پوشش دینی خویش را کنار خواهد گذاشت.

رابطۀ عقل و دین و ظهور ایدئولوژیک سکولاریسم

عقل در هنگامی که پوشش دینی خود را کنار نهد، قوه ارزش‌گذاری و ارزش‌داوری خود را بر محور طبیعت انسان ارائه می‌دهد. در این حالت از این ارزش‌ها به عنوان یک ایدئولوژی دفاع می‌کند؛ هرچند یک ایدئولوژی غیردینی.

اینجاست که که حقوق طبیعی و تفسیر حق و بایسته‌های سیاسی در در دو قرن هفدهم و هجدهم با حاکمیت عقلی پدید می‌آید که هویت دینی و الهی خود را از دست داده است.

البته طبیعت انسان در این حال آن طبیعتی نیست که با نام «فطرة الله»  رنگی الهی داشته و در چهرۀ کلمه و خلیفه خدا در زمین ظاهر گشته و به خلافت از او نیز از ولایت بهره می‌برد و به تصرف در عالم می پردازد بلکه طبیعتی است که با صرف نظر از هویت ربطی خود به صورت مستقل در معرض نظر قرار می‌گیرد.

عقل خودبنیاد با روی‌گردانی از معرفت دینی و حقایق نامتناهی هستی، مقید به امور جزئی، مادی و محدود شده  و حقایق جزیی را به استقلال در معرض نظر  قرار می‌دهد، بنیان سیاستی را که فاقد هویت دینی است پی می‌نهد و این نحوه از سیاست نخستین چهره سکولاریسم است.(برای مطالعه بیشتر در باره تأثیر نهضت اصلاح دینی در سکولاریسم به اینجا مراجعه کنید)

سکولاریسم در این مقطع، از سنت‌های دینی که مبتنی بر معرفتی  شهودی هستند و از هویتی الهی و آسمانی برخوردارند روی می‌گرداند ولیکن با اتکا به توانایی‌های متافیزیکی و فوق طبیعی عقل در صدد کشف ابعاد ثابت و قوانین مجرد انسان و طبیعت انسانی برمی‌آید و در این حال به دنبال کشف و تعیین نظام سیاسی بر می‌آید که از ثباتی عقلانی و چهره‌ای ایدئولوژیک برخوردار است.

چون حیات عقلی با قطع پیوند خود از مدارج برتر معرفت و با غفلت از شناخت و معرفت حضوری و شهود حقایق کلی که مقوم دانش حصولی عقلی است از توجیه و تبیین حقیقت خود عاجز و ناتوان است از دوام و بقا محروم مانده علی رغم همه تلاش‌هایی که در تاریخ اندیشه غرب برای دفاع از خود می‌نماید با پایان پذیرفتن قرن هجدهم به سرعت راه زوال و نابودی را در پیش می‌گیرد و بدین‌ترتیب مبنای معرفتی تفسیرهای ایدئولوژیک نیز نسبت به رفتار سیاسی انسان از بین می‌رود.

عقل دردوره پست مدرن(پسا مدرن)

بعد از غیبت دیانت، زوال عقلانیت عرصه را برای نوع دیگری از هستی‌شناسی و معرفت که هویتی حسی و مادی دارد فراهم می آورد. علم با از دست دادن حقیقت دینی و ابعاد عقلی، اینک تنها قضایای تجربی را شامل می‌شود و بدین ترتیب واقعیت علمی به صورت واقعیت آزمون‌پذیر در می آید و لفظ علم (Science) نیز از مصادیق پیشین که دانش الهی و فلسفی را شامل می‌شد به سوی بخشی از مصادیق که همان گزاره‌های تجربی و آزمون‌پذیر است تغییر معنا می‌یابد.

در این حال همراه با حذف گزاره های متافیزیکی، گزاره‌های ارزشی نیز از حوزه علم بیرون می‌روند و بدین‌ترتیب بین دانش و ارزش، همان‌گونه که فیلسوف حس‌گرای انگلیسی، هیوم، خبر داده بود، دیواری آهنین کشیده  می‌شود.

خروج گزاره‌های ارزشی از حیطه داوری علم که اینک هویتی غیردینی و غیر عقلی یافته است ، ارزش‌های سیاسی را نیز که تاکنون در معرض داوری و قضاوت علم دینی و عقلی بود از دایره دید علم بیرون می‌کند و بدین‌ترتیب جدایی دانش از ارزش به جدایی علم (Science) از سیاست  بلکه تمام علوم انسانی منجر می شود.

چهره لیبرالیستی سکولاریسم

سکولاریسم که چهره نخست آن با دین‌زدایی کردن آغاز شده و در سیاست عاری از دین ظاهر می‌شود، اینک با حاکمیت حس‌گرایی چهره نوینی می‌گیرد. سکولاریسم در مرحلۀ نخست علی‌رغم عنصر غیردینی خود هویتی علمی دارد زیرا علم در این مقطع چهره‌ای عقلی داشته و با عقلانیت خودبنیاد ارتباط دارد. در این برهه عقل در بُعد عملی خویش، توان داوری دربارۀ گزاره‌های ارزشی از جمله ارزش‌های سیاسی را داراست.

لیکن در مرحلۀ دوم که با حاکمیت حس‌گرایی آغاز می‌شود، سکولاریسم سیاسی نه تنها حاکمیت دین را گردن نمی‌نهد، بلکه اساساً از سنخ علم هم نخواهد بود. این تفسیر از سیاست، نتیجه زبونی و ذلتی است که علم برای خود می‌پذیرد؛ زیرا علم در معنای نوین آن، گزاره‌های ارزشی و متافیزیکی را مهمل و خارج از حوزه تعریف خود می‌داند و حیطه خود را بسیار محدودتر از گذشته کرده است.

در این سیاست، نه برای پیامبران و برگزیدگان خدا و وحی و آنچه از آسمان نازل شده است و نه برای حکیمان، فیلسوفان و ایدئولوژی‌های مختلفی که توسط دانشمندان علوم سیاسی و رهبران احزاب و گروه‌های اجتماعی ترسیم و تبلیغ می شود، جایی نیست و به بیان دیگر در این سیاست:

رابطۀ عقل و دین و ظهور ایدئولوژیک سکولاریسم

اولاً، «حق» صورت آسمانی و الهی نداشته و حقیقتی صرفاً انسانی و بشری دارد، چه این‌که انسان نیز در این دیدگاه فاقد هویتی است که در پناه پیوند و ربط و ارتباط با خداوند معنا و حقیقت خود را بازیافته و به عنوان آیت، مرآت و نشانه و خلیفه او اعتبار داشته باشد.

ثانياً، حق بشری نیز چهرۀ عقلانی و تعریف شده مستقل علمی ندارد، بلکه مستقیماً به خواست و تقاضای افراد باز می‌گردد. در این مقطع حقیقت، حق و حقوق، از متن خواست افراد ظاهر شده و هیچ الزام و تکلیفی را برای انسان طبیعی و زمینی به همراه ندارد.[1]

بعد از زوال و غیبت نگاه و معرفت دینی تا هنگامی که عقلانیت از حضور ضعیف خود برخوردار باشد، عقل در صدد تشخیص ضوابط و مقرراتی است که طبیعت آدمی به‌راستی خواهان آن است و می‌کوشد تا ضوابط و قوانینی را که از ناحیۀ محیط و یا از ناحیۀ تبلیغات اجتماعی و مانند آن بر انسان و خواست او تحمیل می شود، شناسایی نموده و افشا نماید و در این قالب دموکراسی و حاکمیت مردم چهره و صورتی تعریف شده و مشخص پیدا می‌کند. اما با حاکمیت حس‌گرایی سیاست سکولاریسم هیچ ضابطه و قانون و حکم ثابت و مستقلی را تاب نمی‌آورد و حاکمیت مردم تنها مشخصۀ عام و مورد قبول آن است. خواسته‌هایی که بر محور منفعت است و ممکن است عدالت را نیز قربانی کند

بنابراین، مدینه فاضله سکولاریسم تنها آن صورت از دموکراسی است که فاقد هرگونه خصلت ایدئوژیک نیز می‌باشد. آئین و شریعتی که در این مدینۀ آرمانی، بعد از زوال دیانت و ایدئولوژی‌های عقلانی، معیار و میزان حاکمیت می‌شود، اباحت و آزادانگاری همۀ امور در قیاس با انسان است. این نوع آزادی به این دلیل به اباحیت ترجمه می‌شود که هیچ باید و نبایدی را که هویتی الهی و آسمانی داشته باشد و یا حتی با صورتی عقلانی به گونه‌ای ثابت ریشه در طبیعت انسان داشته باشد نمی‌پذیرد و همۀ احکام و مقررات را که چهره‌ای صرفاً بشری پیدا کرده‌اند، اجازۀ تبدیل و تغییر و دگرگونی می‌دهد.

پیمایش به بالا