سکولاریسم ماکیاولی
نیکولو ماکیاولی فیلسوف سیاسی ایتالیایی که در قرن شانزدهم میلادی زندگی می‌کرد، برای نظریات جریان‌ساز خود در حوزه قدرت و حکومتداری شهرت دارد. او در کنار نهضت اصلاح دینی یکی از نظریه‌پردازانی است که زمینه نهادینه شدن سکولاریسم را فراهم آورد. (برای مطالعه بیشتر در باره تأثیر نهضت اصلاح دینی…

سکولاریسم ماکیاولی

نیکولو ماکیاولی فیلسوف سیاسی ایتالیایی که در قرن شانزدهم میلادی زندگی می‌کرد، برای نظریات جریان‌ساز خود در حوزه قدرت و حکومتداری شهرت دارد. او در کنار نهضت اصلاح دینی یکی از نظریه‌پردازانی است که زمینه نهادینه شدن سکولاریسم را فراهم آورد. (برای مطالعه بیشتر در باره تأثیر نهضت اصلاح دینی در سکولاریسم به اینجا مراجعه کنید)

 

ماکیاولی و شهریار
ماکیاولی و شهریار

اثر او “شهریار” یکی از مهم‌ترین متون در زمینه سیاست مدرن است.

در قرن هجدهم و همزمان با ترجمۀ کتاب های او به انگلیسی طرفدارانی پیدا می کند که او را ستایش می کنند.

از جمله منتقدین سرسخت وی در قرن بیستم، لئواشتراوس است که توأم با نقد تجدد معتقد است آثار او بر نقد اخلاق و دین بنا شده است. او در آثار خود بسیار بر ماکیاولی تاخته است.[1]

ماکیاولی در زمانی می‌زیست که کلیسای کاتولیک قدرت عظیمی در اروپا داشت و دین به طور گسترده‌ای با سیاست در هم تنیده بود. اگرچه او به طور مستقیم به موضوع سکولاریسم نپرداخته است، اما نوشته‌های او نشان می‌دهند که او بر اهمیت جدایی امور دینی از امور سیاسی و حکومتی تأکید داشت.

او معتقد بود که حاکم باید بر اساس منافع و ضرورت‌های دولت عمل کند، نه بر اساس اخلاقیات و اصول دینی.یکی از نقل قول‌های معروف وی که به خوبی بازتاب‌دهنده دیدگاه‌های او در خصوص قدرت و حکومتداری است، اغلب به این صورت بیان می‌شود: “هدف، وسیله‌ها را توجیه می‌کند.”

این عبارت، هرچند به صورت دقیق در آثار او یافت نمی‌شود، اما فلسفه‌ای که بسیاری از مردم با اندیشه‌های او همراه می‌دانند را خلاصه می‌کند.در واقع این جمله نشان‌دهنده نگرش خاصی است که او در قبال سیاست و حکمرانی داشت.در “شهریار”، نیکولو توصیه‌هایی را به حکمرانان ارائه می‌دهد که برخی از آن‌ها در تضاد آشکار با اصول مسیحیت قرار دارد.[2]

به عنوان مثال، او تأکید می‌کند که گاهی اوقات حاکم باید به روش‌هایی عمل کند که از نظر اخلاقی قابل نقد هستند تا قدرت خود را حفظ کند.این نوع نگرش نشان‌دهنده یک دیدگاه نسیتا سکولار به قدرت و سیاست است که لزوماً با آموزه‌های مسیحیت سازگار نیست.

 

ماکیاولی و مسیحیتماکیاولی و سکولاریسم

او در نقد مسیحیت در فصل دوم کتاب «گفتارها»، با تندی و صراحت علت ضعیف تر بودن مردمان جهان کنونی از گذشتگان را دین آن ها یعنی مسیحیت می‌داند. او می‌نویسد:

«وقتی می اندیشم چرا مردمان روزگار باستان آزادی را به مراتب بیش از امروزیان دوست میداشتند؟ بر حق چنین مینماید که علت آن همان عاملی است که سبب شده است مردمان امروزی ضعیف تر از گذشتگان باشند و آن عامل به عقیده ی من اختلاف تربیت است که از اختلاف دین امروزی ما با دین مردمان دوره ی باستان نشات میگیرد دین ما که راه حقیقت و نجات را بر ما مینماید ما را بر آن میدارد که به مال و جاه و افتخارات این جهانی بی اعتنا شویم، در حالی که گذشتگان که دین مسیحی نداشتند این جهان را بسیار ارج می نهادند و همه ی آن چیزها را والاترین مواهب می شمردند. از این رو در همه ی اعمال خویش نیرومندتر و جسورتر بودند.»

 

ماکیاولی چه نگاهی به دین داشته است؟

علاوه بر این، ماکیاولی در نوشته‌های خود به نقش دین به عنوان ابزاری برای حفظ قدرت اشاره می‌کند. او معتقد بود که دین می‌تواند به عنوان وسیله‌ای برای ایجاد نظم و اطاعت در جامعه به کار رود. این دیدگاه نشان می‌دهد که او دین را بیشتر از منظر ابزاری و کاربردی می‌بیند، تا اعتقادی عمیق و شخصی.

در نگاه او دین کارکردی ابزاری دارد که علی رغم ضروری بودنش برای حیات اجتماعی انسان، حقیقتی جزمی و مطلق ندارد و اعتبار آن کاملا وابسته به این مطلب است که چه میزان در حیات سیاسی نفوذ دارد.

او در این باره می‌گوید: «دین ما انسانهای فروتن و غرق در نظر و تامل را به مردان سخت کوش و فعال برتری میدهد و ایثار و تحقیر امور این جهانی را بزرگترین مواهب می‌شمارد.»[3]

او دین را یک «ابزار پادشاهی» می‌داند که سیاستمدار ذکاوتمند میتواند از آن به نفع خود استفاده کند. در واقع تفسیر ابزارگرایانه او از دین، به نوعی عارضی و تبعی بودن دین در تفکر سکولاریستی او را نشان می‌دهد.[4]

شاید بتوان گفت آنچه ماکیاولی و امثال او را به سکولاریسم سوق داده است، چیستی و کارکرد حکومت در نگاه اوست. در نگاه برخی افراد، شالوده حکومت اعمال قدرت، سلطه، قهر و غلبه است لذا دین که با اعمال زور و خشونت ارتباطی ندارد؛ نمی‌تواند با حکومت همسو باشد. بدین جهت برخی همچون ماکیاولی حکومت را غیرقابل جمع با دین می‌دانند.

نیکولا ماکیاولی در کتاب خود «شهریار» می‌نویسد: «شهریاری در میان مردمی که به فرمانبری خو گرفته‌اند آسان‌تر است. او آزادی مردم را تهدیدی برای قدرت دانسته و معتقد است کسی که به پادشاهی شهری دست یافته که مردمش به آزادی خو گرفته‌اند اگر آن را ویران نکند، اسباب سرنگونی خود را فراهم کرده است؛ چرا که یاد آزادی مردم را آرام نخواهد گذاشت. در نگاه ماکیاولی قهر و غلبه برای حفظ مردم دارای اهمیت است؛ زیرا طبع مردم همواره به یک رنگ باقی نمی‌ماند و اگر چه آن‌ها را آسان می‌توان به سویی کشید اما نگاه‌داشت‌شان در آن جهت دشوار است. به این دلیل باید چنان کرد که هر گاه پایه ایمان‌شان سست شد به زور ایمان آورند» (شهریار، ص76-77 و 82).

علاوه بر ماکیاولی برخی دیگر از فیلسوفان و اندیشمندان غربی از جمله کارل ماکس(1883-1818م)، نیچه(1900-1844م)، ماکس وبر(1920-1864م) و لنین(1924-1870م) نیز سلطه را سنگ بنای دولت می‌دانند و معتقدند حقیقت وجود دولت در اعمال قدرت ریشه دارد.

البته این نگرش مورد انتقاد برخی اندیشمندان است؛ چراکه حداقل در برخی ادیان همچون اسلام حکومت تنها ابزار اعمال زور نیست. اساسا در فلسفه سیاسی اسلام، آرمان حکومت دینی آن است که میان قدرتِ حکومت و آزادی مردم سازگاری برقرار باشد. (الفرقان و القرآن، ص25).

 

 

ماکیاولی و کلیساماکیاولی و سکولاریسم

با این حال، ماکیاولی هیچ‌گاه به طور کامل از دین فاصله نگرفت یا آن را رد نکرد. او درک می‌کرد که دین نقش مهمی در زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم ایفا می‌کند.

نقد اصلی او به سوء استفاده‌های کلیسا و روحانیون بود، نه به خود دین مسیحیت. بخشی از انتقادات او به مسحیت در آن دوران در واقع متوجه سران کلیسای آن دوران است. او معتقد است که تغییرات ایجاد شده در دین، مردم را بی دین کرده و از پایه ها و اصول اخلاقی و … دور گشته است.

وی در همین زمینه معتقد است:

«اگر سران کلیسا دین مسیح را بدانسان که بنیادگذارش تاسیس کرده است نگاه داشته و از آن پاسداری کرده بودند کشورها و شهرهای مسیحی ، مسیحی به مراتب متحدتر و نیک بخت تر از آن می بودند که اکنون هستند ولی امروز دین مسیح به قدری ناتوان و تباه شده است که اقوامی که به کلیسای مسیحی نزدیکتر از دیگرانند بیدین تر از دیگران شده اند کسی که پایه های دین  مسیح  را به روشنی بشناسد و ببیند که اخلاق و رسوم امروزی چقدر از آن دور شده است  یقین خواهد کرد که زوال اقوام مسیحی یا روز مجازاتشان نزدیک است.»

در پایان، می‌توان گفت که اندیشه‌های ماکیاولی درباره سکولاریسم و دین مسیحیت پیچیده و چندوجهی هستند.

او تأکید می‌کند بر جدایی قدرت سیاسی از اخلاقیات دینی، در حالی که همچنان به اهمیت نقش دین در جامعه اذعان دارد.

این دیدگاه‌ها او را به یکی از پیشگامان فکری در زمینه نظریه‌پردازی سیاسی مدرن تبدیل کرده‌ است که از طرفی بر سکولاریسم پافشاری دارد و از طرفی به دین نگرشی ابزاری دارد.

پیمایش به بالا