قیام امام حسین بن علی (ع) در سال 68 در حوزههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تأثیرات گستردهای را بر جای نهاده است. از اینرو بخش مهمی از محققان همواره در تحقیقات خویش به مبانی، ابعاد، پیامدها و… این قیام توجه دارند.
یکی از مسائل بنیادین پیرامون این قیام، نقش آن در حیات بشری و قابلیت امتداد آن است. اینکه آیا قیام امام حسین (ع) میتواند نسخهای برای امروز بشریت باشد؟ به تعبیر دیگر، با وجود خطرات جدی در مقابل این قیام، آیا کنشگری امام حسین (ع) از باب تکلیف شخصی وی و نسخهای اختصاصی برخلاف قواعد عقلی و شرعی بوده است (چراکه بر اساس شواهد ظاهری قیام شکست میخورد و این رفتار حضرت در نگاه ظاهری خودکشی به حساب میآمد) یا میتوان از آن الگویی برای امروز جامعه استفاده کرد؟
قیام امام حسین وظیفهای شخصی یا تکلیفی همگانی؟
ممکن است برخی به سبب اعتقاد دینی که به امام حسین (ع) دارند، این رفتار را یک خودکشی حساب کنند. این نگاه قیام امام را نسخهای اختصاصی میداند که نمیتوان در شرایط امروز جامعه از آن استفاده کرد. در این تئوری اتفاقا در چنین شرایطی باید به سراغ صلح رفت نه قیام.
این تئوری، تأییداتی از عبارات علما و بزرگان دینی نیز ارائه میدهد. البته اینکه آیا واقعا مقصود این عالمان دینی همین مطلبی است که در این تئوری بیان میشود، مطلبی است که باید در نوشتاری دیگر بررسی شود.
به عنوان مثال، مرحوم علامه مجلسی در کتاب الامامة و کتاب الفتن نقل میکند که هر یک از امامان ماموریتهای ویژهای داشتند که بر آنها در صحیفههای آسمانی نازل شده بنابراین سزاوار نمیباشد که احکام مربوط به ائمه را با معیارهای احکام خودمان بسنجیم.[1]
این مهم تا جایی است که صاحب جواهر در عباراتی همسو با این تئوری ظاهر میشود و آن را روش اختصاصی امام و تکلیفی خاص قلمداد میکند.[2] علامه طباطبایی نیز معتقد است سیدالشهدا به جهت رعایت مصلحت اسلام و مسلمین تصمیم قطعی بر کشته شدن گرفت و از صلح امتناع کرد. این تکلیفی الهی بود. این معنای همان روایتی است که رسول خدا (ص) در خواب به امام حسین فرمود: خدا میخواهد تو را کشته ببیند.[3]
البته عبارت علامه طباطبایی لزوما به معنای تکلیف اختصاصی امام نیست بلکه چه بسا میتوان رفتار امام (ع) برای رعایت مصلحت اسلام و مسلمین را الگویی فرازمان برای همه دورهها دانست؛ و نه تنها برای خود امام.
افزون بر این، عباراتی از امام حسین (ع) این نگره را تأیید میکند. طبق نقل سید بن طاووس امام حسین (ع) به برادرش محمد بن حنفیه در شبی که قصد داشت از مکه به سوی کوفه حرکت کند گفتگو کرد و به وی فرمود رسول خدا نزدم آمده و فرموده ای حسین بیرون برو چون خدا خواسته تو را کشته ببیند[4]
از مجموع این شواهد روشن میشود که ماموریت آسمانی حسین بن علی علیه السلام قیام شهادت بوده و تنها وظیفه آن حضرت بوده است هیچ یک از امامان بعدی و پیروان آنان در زمانهای بعد مکلف به انجام چنین امری نیستند.
نتیجه این نگاه آن است که قیام حضرت به صورت شخصی بوده و تکلیفی منحصر به فرد است به همین دلیل قابلیت تطبیق در زمانهای بعد از حضرت را ندارد.
قیام امام حسین (ع) الگویی برای امروز بشریت
لکن به نظر میرسد این نگاه دچار چالشهای جدی باشد. قیام امام حسین (ع) بر خلاف موازین عقلی و شرعی نبوده است تا بخواهیم آن را تکلیف اختصاصی امام (همانند آنچه خضر (ع) به آن مأمور بود) بدانیم.
اگرچه در ظاهر قیام امام پرخطر و در معرض شکست است ولی عمق نگاه و بینش امام در افق ساخت تمدن اسلامی، امتداد این قیام و جوشش خون حضرت (ع) را نمایان میسازد. در این افق و با این بینش اتفاقا امام (ع) میداند که این قیام نجات بخش خواهد بود و به شکوفایی میرسد و نورش خاموش نمیگردد.
قیام علیه ظلم، تکلیف عمومی
بر این اساس، قیام علیه ظلم وظیفهای همگانی است نه تکلیف شخصی امام! جملاتی که از حضرت به دست آمده است، صراحت نشانگر آن است که امام قیام علیه امویان را تنها وظیفه خویش نمیداند بلکه تکلیف هر مسلمانی را قیام بر علیه ظلم و ستم عرفی میکند. بدین جهت امام فرمود: «هر کس که به من ملحق نشود به پیروزی نخواهد رسید»[5]
همچنین هنگام مواجهه با سپاه حر، فرمود:
از رسول خدا نقل شده است که کسی که فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده است و پیمان الهی را شکسته و با سنت رسول خدا مخالفت میکند ولی در برابر او با کردار و گفتار خویش مقابله نکند بر خداست که او را در جایگاه آن ستمگر قرار دهد.[6]
نیز میفرمایند: آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل بازداشته نمیشود؟ در چنین شرایطی باید مومن به حق خواهان دیدار خدا باشد.
بر اساس این تعابیر روشن میشود که قیام و شهادت در چنین شرایطی تنها وظیفه حضرت نبوده است بلکه تکلیف هر مسلمانی بوده که در چنین حالتی بر علیه ظلم و ستم قیام کند گرچه عاقبتش شهادت باشد.
برفرض اگر قیام حضرت تکلیف خاص حضرت باشد و شهادت در سرنوشت او نوشته شده باشد دیگر نمیتواند قیام حسینی الگو دهنده و سازنده باشد نمیتواند در ضمیر و وجدان معاصران او تاثیرگذار باشد و عملا قیام حضرت حتی برای زمانه خویش نیز ناکارآمد خواهد بود.
از اینرو اندیشمندانی همچون شهید مرتضی مطهری در رد این نظریه مینویسد:
یکی از اموری که موجب میگردد داستان کربلا از مسیر خود منحرف گردد و از حیّز استفاده و بهرهبرداری عامه مردم خارج شود و بالاخره آن هدف کلی که از امر عزاداری آن حضرت در نظر است منحرف گردد این است که میگویند حرکت سید الشهدا معلول یک دستور خصوصی و محرمانه به نحو قضیه شخصیه بوده است و دستوری خصوصی در خواب یا بیداری به آن حضرت داده شده است؛ زیرا اگر بنا شود که آن حضرت یک دستور خصوصی داشته که حرکت کرده، دیگران نمیتوانند او را مقتدا و امام خود در نظیر این عمل قرار دهند [دقت کنید حساسیت بر سر برداشت سیاسی از کربلا برای پیروان است] و نمیتوان برای امام حسین(علیه السّلام) مکتب قایل شد، بر خلاف این که بگوییم حرکت امام حسین(علیه السّلام) از دستورهای کلی اسلام استنباط و استنتاج شد… معمولاً گویندگان برای این که به خیال خودشان مقام امام حسین(علیه السّلام) را با ببرند، میگویند دستور خصوصی برای شخص امام حسین(علیه السّلام) برای مبارزه با شخص یزید و ابن زیاد بود و در این زمینه از خواب و بیداری هزارها چیز میگویند … هر اندازه در این زمینه خیالبافی بیشتر بشود از جن و مَلَک و بیداری و دستورهای خصوصی زیاد گفته شود، این نهضت را بیمصرفتر میکند … ما شرقیها مقام را به این میدانیم که گفته شود فلان شخص اهل مکاشفه است، اهل کرامت و معجزه است، جن در تسخیر دارد، با فرشتگان تماس دارد. شک نیست که امام حسین(علیه السّلام) دارای مقام ملکوتی است؛ اما او دارای مقام جمع الجمعی است، انسان کامل است، مقام انسان از فرشته بالاتر است [7]
بر این اساس، قیام امام حسین نه یک تکلیف اختصاصی و مربوط به سال 61 بلکه بر اساس وظیفهی انسانی و دینی مبنی بر ظلمستیزی است. وظیفهای همگانی که در حصار تاریخ محصور نیست. وظیفهای برخاسته از حیات ایمانی امام حسین (ع) که پیامآور عدالت و شکوفایی برای بشریت است.