عقلانیت دینی و عقلانیت مدرن
عقلانیت دینی ایده‌ای در برابر عقلانیت مدرن (عقلانیت سکولار) است. عقلانیت دینی، همسو با وحی و آسمان است ولی عقلانیت مدرن خودبنیاد است و رابطه‌ی چندان خوشایندی با دین، وحی و آسمان ندارد. طبیعی است که این دو قرائت از عقلانیت با یکدیگر چالش داشته باشند. سکولاریسم محصول عقلانیت خودبنیاد…
نویسنده: محمدحسن محمدی

عقلانیت دینی و عقلانیت مدرن

عقلانیت دینی ایده‌ای در برابر عقلانیت مدرن (عقلانیت سکولار) است. عقلانیت دینی، همسو با وحی و آسمان است ولی عقلانیت مدرن خودبنیاد است و رابطه‌ی چندان خوشایندی با دین، وحی و آسمان ندارد. طبیعی است که این دو قرائت از عقلانیت با یکدیگر چالش داشته باشند.

سکولاریسم محصول عقلانیت خودبنیاد مدرن است. هنگامی که دنیای مدرن (پساقرون وسطی) عقلانیت را از وحی جدا کرد، زندگی دنیوی بشر را نیز از حاکمیت دین خارج کرد. پیامد آن نیز در تمام علوم انسانی آشکار شد. حقوق، سیاست، فرهنگ، اقتصاد و… همگی با پس‌زمینه سکولاریسم، رشد کردند.

مسئله عقلانیت و دینعقلانیت دینی و عقلانیت مدرن

ولی به راستی رابطه عقلانیت و دین چگونه است؟ سازگاری یا ناسازگاری؟ آیا قرائت مدرنیته از عقلانیت خودبنیاد که تحت تأثیر آموزه‌های کلیسا کاتولیک به دست آورده بود، موجه و قابل دفاع است یا قرائت جهان اسلام از عقلانیت؟

البته توجه به این نکته ضروری است که این نوشتار در صدد ارزیابی تئوریک نسبت عقلانیت و دین است. اینکه مسلمانان یا روشنفکران مدرن یا مسیحیان در عمل و ناخودآگاه خویش به عقلانیت دینی پایبند هستند یا نه، مسئله‌ای خارج از حوصله نوشتار است.

عقلانیت و دین در اسلام و مسیحیت

در جهان اسلام، مشهور است که اشاعره، اهل حدیث و جریان اخباری‌گری، با عقلانیت رابطه خوشایندی ندارند. تأکید آن‌ها بر ظواهر آموزه‌های دینی (حتی اگر غیرعقلانی باشد) نشان از ناهمسویی آنان با عقلانیت، اندیشه و تفکر دارد. در مقابل ولی جریان عقلا‌گرا با استناد جدی خویش به قرآن، نهضتی از عقلانیت دینی را پدید آورد که نتیجه‌اش همسویی دین و عقلانیت بود. اینکه مبانی دین و بسیاری از گزاره‌های دینی عقلانی هستند.

فارابی، ابن‌سینا، خواجه‌نصیرالدین طوسی و… از جمله متفکران جریان عقل‌گرا در جهان اسلام می‌باشند.

در مسیحیت نیز این مسئله نه در تفسیر متون، بلکه در مسئله نسبت ایمان و عقل مطرح است. مسئله‌ای که خود کتاب مقدس و آموزه‌های مسیحیت نیز رگه‌هایی از آن را دامن زده است.[1]

از ابتدای قرن سیزدهم، تمایل فزاینده‌ای میان متالهان مسیحی وجود داشت که می‌خواستند بین سلسله اموری که باید به آن ایمان آوریم و اموری که به آن علم داریم، خط فاصلی بکشند.[2]

همین امر موجب شد تا عده‌ای از عقلانیت در برابر نگره کلیسا مبنی بر ایمان بدون دلیل و بدون تفکر (در برخی موارد) دفاع کنند. نهضت روشنگری مهم‌ترین اقدام برای مبارزه با ایمان‌گرایی افراطی کلیسا بود. ایمان‌گرایی که در مقابل عقلانیت بود. به همین دلیل فیلسوفانی چون جان لاک(1632-1704م) در تلاش برای یافتن دلیل برای پاره‌ای از ادعاهای دینی بودند و در برابر کلیسا که از ایمان بدون دلیل جانب‌داری می‌کرد، موضع گیری نمودند.

نتیجه این رویکرد آن بود که در هر دو صورت پیروزی کلیسا یا عقل‌گرایان، انگاره جدایی عقلانیت از دین تثبیت گردید. به همین دلیل عقلانیت مدرن، عقلانیت خودبنیاد و غیردینی بود. طرفداران عقلانیت مدرن بر توانایی عقل در همه شؤون زندگی انسان ایمان و اطمینان داشتند.[3]

عقلانیت دینی در اسلام

اسلام به سبب آنکه همچنان اتصال خود به آسمان را حفظ کرده و دچار تحریف نشده است، در حوزه عقلانیت با مسیحیت تفاوتی بنیادین دارد. در اسلام اساس دین و ایمان با عقلانیت همسو است برخلاف مسیحیت کاتولیک که عملا به گونه‌ای از تقابل عقل و دین تن داده بود.

عقلانیت دینی در اسلام گاهی به جایی می‌رسد که حتی رشد و شکوفایی عقلانیت به عنوان آرمان دینی و هدف انبیاء معرفی می‌شود. ‏از منظر پیشوایان دین اسلام، خداوند پیامبرانش را در میان مردم مبعوث ساخت و پی در پی رسولان خود را به سوی آنان فرستاد، تا پیمان فطرت خداجو را از آنان خواستار شود و نعمت‌های فراموش شده را به یاد آنان آورد و با ابلاغ دستورات خداوند، حجت را بر آن‌ها تمام کند و گنج‌های پنهانی عقل‌ها را آشکار و شکوفا سازد.[4]

بدین جهت است که عقلانیت در ادبیات دینی اسلام ارج و شرافتی ویژه دارد تا جایی که به عنوان پیامبر درونی و حجت باطنی معرفی شده [5] و کانون دیانت معرفی شده است؛ به این معنا که اگر کسی بهره اندکی از عقلانیت داشته باشد، به همان میزان در دیانت خویش نیز دچار نقصان است.[6] بر این اساس است که در ادبیات دینی، دیانت و عقلانیت در یک سو و شیطنت و جهالت در سوی دیگر هستند. (برای مطالعه بیشتر: عقل چیست و شیطنت کدام است؟)

عقلانیت دینی از منظر اندیشمندان مسلمان

اگرچه برخی از مذاهب اسلامی به گونه‌ای با عقلانیت همسویی ندارند ولی قرائت شیعی اسلام، تأکید بسیاری بر عقلانیت دارد. از دیگرسو اندیشمندان شیعی با نظریه حسن و قبح عقلی، عقل را ملاک درک خوبی‌ها و بدی‌ها می‌دانند؛ برخلاف اشاعره که معتقدند در حکمت عملی و کشف بایسته‌ها، تنها باید به شریعت اکتفا کرد و عقل راه به جایی نمی‌برد.

شیعیان معتقدند اگر اصول بایسته‌ها عقلی نباشد، حتی اساس شریعت و دین نیز نابود می‌گردد چراکه در حوزه نظری و عملی، ابتدا باید با عقلانیت مبانی را پایه‌گذاری کرد تا در پرتو آن بتوان از دین و شریعت دفاع کرد! [7] بدون عقلانیت، بنیان شریعت، پایه‌های اخلاق و نظام قوانین فرو می‌ریزد.

عقلانیت به چه معناست؟عقلانیت دینی و عقلانیت مدرن

هر کسی با هر عقیده و مذهبی خودش را عاقل میداند ولی به راستی عقلانیت چه شاخصه‌ای دارد؟ عقلانیت به چه معناست؟

عقلانیت در حوزه فکر و نظر به معنای استفاده از قالب تفکر منطقی و اطلاعات دقیق و یقینی است.

قالب تفکر منطقی، امری فرازمان است و چنین نیست که کسی آن را مشخص کند بلکه برای همه زمان‌ها و مکان‌ها و همه افراد بشر یکسان است؛ مثل قواعد ریاضی که جهان‌شمول است.

اطلاعات دقیق و یقینی هم به معنای گزاره‌هایی است که امکان ندارد دروغ باشند. در واقع در تفکر عقلانی، اندیشه‌ورزی از بنیادی‌ترین گزاره‌ها (که قطعا درست و صادق هستند) شروع می‌شود تا منجر به زایش گزاره‌ها و اندیشه‌های دیگر شوند.

بر این اساس است که در الهیات اسلامی، ابتدای سخن از اثبات وجود خدا و بر اساس گزاره‌های بدیهی و بنیادین آغاز می‌شود. این گزاره‌ها بنیان الهیات اسلامی می‌باشند.

در بایسته‌های قانونی اسلام و عرصه‌های عملی نیز عقل صریح و قطعی جایگاه ویژه‌ای دارد و می‌تواند در احکام دینی نقش آفرین باشد. یعنی با حکم عقل می‎‌توانیم اراده خدا را کشف کنیم، چون عقل می‌گوید این کار باید بشود، ما کشف می‌کنیم که خدا هم می‌گوید باید بشود. بلکه یکی از بهترین دلیل‌ها برای اثبات حکم شرعی، درک عقل است.

این مهم تا جایی است که اگر فهم صریح و قطعی عقل از یک مسئله رخ دهد و در نتیجه آن حکمی شرعی و دینی ثابت شود، آموزه‌های دینی مربوطه به عنوان احکام ارشادی قلمداد میشود.

البته باید در نسبت عقل و دین در اسلام به این نکتهه توجه داشت که مقصود از همسویی عقل و دین آن نیست که تک تک گزاره‌های دینی و عقلی منطبق بر همدیگر هستند؛ بلکه اساساً عقل به عنوان قوه پردازش‌گر و درک کننده گزاره‌های کلی، گاهی نمی‌تواند در گزاره‌های جزئی دین دخالتی داشته باشد. به عنوان مثالدر اندیشه اسلامی، عقل به صورت کلی حکم به دور شدن از ضررها می‌دهد و همین هم مورد تأیید شریعت خواهد بود ولی نسبت به اینکه چه چیزی ضرر دارد یا نه، عقل نیازمند اطلاعات دیگری همچون یافته‌های تجربی و یا آموزه‌های شرعی است. این آموزه‌ها به صورت مستقیم توسط عقل درک نمی‌شوند ولی غیرعقلانی نیز نیستند چراکه اساساً عقل در این حوزه کارکرد ندارد.

پیمایش به بالا